رهپویان هدایت

این وبلاگ با هدف روشنگری پیرامون مسیحیت صهیونیستی و تبشیری راه اندازی شده است

رهپویان هدایت

این وبلاگ با هدف روشنگری پیرامون مسیحیت صهیونیستی و تبشیری راه اندازی شده است

رهپویان هدایت
انتقادات و نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
جهت ارسال سئوالات خود از قسمت "تماس با من" اقدام نمایید.
پاسخگوی سئوالات شما هستیم .
با تشکر.

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/antisect

ارتباط با ادمین کانال:
mh_ahmadi80
بایگانی
نویسندگان

پرسش:
ازدواج امام حسن‌عسکری(ع) با نرگس (نرجس) خاتون، مادر امام زمان(ع) و دختر امپراطوری روم شرقی چگونه صورت گرفت؟

پاسخ:

«نرجس خاتون» مادر امام عصر(عج) یکی از ملکه‌های وجاهت و زیبایی است که از نسل حواریون عیسی‌بن‌مریم(ع) بوده است. قدرت الهی آن بانوی مکرمه را برای همسری امام حسن عسکری(ع) از روم شرقی (شامات) به سامرا فرستاد تا گوهر تابناک وجود مهدویت در آن رحم پاک پرورش یابد. نرجس خاتون که نام دیگر او ملیکا بود، نوه قیصر روم و از خاندان شمعون وصی بلافصل حضرت مسیح(ع) است.

تصویری از پویا نمایی شاهزاده روم


اما ماجرای ازدواج ملیکای مسیحی با امام حسن عسکری(ع) که قول مشهور در این رابطه است به شرح زیر می‌باشد:

بشربن سلیمان برده فروش، از فرزندان ابو ایوب انصاری و از شیعیان با اخلاص حضرت امام هادی و امام حسن عسکری یکی از خدمتگزاران امام هادی- بود و در سامره افتخار همسایگی حضرت عسکری را داشت. او گفت که روزی کافور به خانه‌ام آمد و گفت: امام با شما کار دارد، وقتی من به خدمت حضرت رسیدم، چنین فرمود: ای بشر تو از اولاد انصار هستی که در زمان ورود حضرت رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌‌وآله وسلم) به یاری آن جناب به پا خاستند، و دوستی شما نسبت به ما اهل‌بیت مسلم است، بنابراین به شما اطمینان زیادی دارم و می‌خواهم به تو افتخاری بدهم و رازی را با تو در میان می‌گذارم که نزدت محفوظ بماند.

سپس نامه پاکیزه‌ای به خط و زبان رومی مرقوم فرموده و سر آن نامه را با خاتم مبارکش مهر کرد، و کیسه زردی که در آن 225 اشرفی بود بیرون آورد و فرمود: این کیسه را بگیر و به بغداد برو، و صبح فلان روز سر پل فرات می‌روی، در این حال کشتی می‌آید، در آن اسیران زیادی خواهی دید که بیشتر آنان مشتریان فرستادگان اشراف بنی‌عباس خواهند بود و کمی از جوانان عرب هم در میان آنها هستند.

در چنین وقتی متوجه شخصی به نام عمربن زید برده فروش باش که کنیزی با چنین وصفی خواهی دید که خود را از دسترس مشتریان حفظ می‌کند. در این حال صدای ناله‌ای به زبان رومی از پس پرده رقیق و نازکی خواهی شنید که بر هتک احترام خود می‌نالد.

بشر بن سلیمان گوید: من به فرموده حضرت امام علی‌النقی(ع) عمل کردم و به همانجا رفتم و آنچه امام فرموده بود من دیدم و نامه را به آن کنیزک دادم، چون نگاه وی به نامه حضرت افتاد به شدت گریه کرد و نگاه (به عمربن‌زید) کرد و گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش، و قسم یاد نمود که در غیر این صورت خودم را هلاک خواهم کرد.

من در تعیین قیمت با فروشنده گفت‌وگوی زیادی کردم تا به همان مبلغی که امام داده بود راضی شد، من هم پول را تسلیم کردم و با کنیزک که خندان و شادان بود به محلی که قبلاً در بغداد تهیه کرده بودم، در آمدیم. پس از ورود، دیدم نامه را با کمال بی‌قراری از جیب خود درآورد و بوسید و روی دیدگان و مژگان خود نهاد و بر بدن و صورت خود مالید.

تصویری دیگر از پویا نمایی شاهزاده روم

گفتم: خیلی شگفت است که شما نامه‌ای را می‌بوسی که نویسنده آن را نمی‌شناسی. گفت: آنچه می‌گویم بشنو، تا علت آن را دریابی: من ملکه دختر یشوعا، پسر قیصر روم هستم، مادرم از فرزندان حواریین است و از نظر نسب، نسبت به حضرت عیسی دارم، بگذار داستان عجیب خودم را برایت نقل کنم.

جد من قیصر می‌خواست مرا در سن سیزده سالگی برای برادرزاده‌اش تزویج کند. سیصد نفر از رهبانان و قسیسین نصاری از دودمان حواریین عیسی‌بن مریم و هفتصد نفر از رجال و اشراف و چهار هزار نفر از امرا و فرماندهان و سران لشگر و بزرگان مملکت را جمع نمود، آنگاه تختی آراسته به انواع جواهرات را روی چهل پایه نصب کرد،  وقتی که پسر برادرش را روی آن نشانید صلیب‌ها را بیرون آورد و اسقفها پیش روی او قرار گرفتند و انجیل‌ها را گشودند، ناگهان صلیب‌ها از بلندی روی زمین ریخت و پایه‌های تخت درهم شکست.

پسر عمویم با حالت بیهوشی از بالای تخت برروی زمین در افتاده و رنگ صورت اسقف‌ها دگرگون گشت و به شدت لرزید. بزرگ اسقفها چون چنین دید، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهده این اوضاع منحوس، که علامت بزرگی مربوط به زوال دین مسیح و مذهب پادشاهی است، معاف بدار.

جدم در حالی که اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقفها دستور داد تا پایه‌های تخت را استوار کنند و دوباره صلیب‌ها را برافرازند و گفت: پسر بدبخت برادرم را بیاورید تا هر طور هست این دختر را به وی تزویج نمایم تا شاید که این وصلت مبارک، نحوست آن از بین برود. وقتی که دستور ثانوی او را عمل کردند، هر چه که در دفعه اول دیده بودند تجدید شد، مردم پراکنده گشتند و جدم با حالت اندوه به حرمسار رفت و پرده‌ها بیفتاد.

همان شب در عالم خواب دیدم مثل اینکه حضرت عیسی و شمعون وصی او و گروهی از حواریین در قصر جدم قیصر اجتماع کرده‌اند و در جای تحت منبری که نور از آن می‌درخشید قرار داد.

ادامه دارد...

منبعکیهان

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۲۵
انجمن رهپویان هدایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی