اکسیری که کشیش نمای انگلیسی را از تاریکی به نور آورد!
در کتاب خاطرات پال هنت آمده است : درآن زمان که مشروبات الکی شدیدا تحریم شده بود یک روز تلفن زنگ زد و دیانا که گوشی را برداشته بود، مخاطب یکی از مسیحیان ایرانی عضو کلیسای ما قرارگرفت که می گفت به پال بگو می خواهم جنسی را تحویلش بدهم.
دیانا چون فهمید که طرف صحبتش از ترس استراق سمع دیگران نمی خواهد مقصود خود را صریح بگوید، بدون کنجکاوی بیشتر، حرفهای او را که می گفت : در کلیسا را باز کند تا بتواند اتومبیلش را به درون کلیسا بیاورد، شنید و سپس از در پشت منزل که چسبیده به کلیسا بود برای اجرای دستورش شتافت .
این بخش از خاطرات این جاسوس کشیش نما مربوط به اوایل پیروزی انقلاب اسلامی است، که فرستاده های انگلیسی دیگر ایران را مکان مناسبی برای فعالیت خود نمی دیدند و منتظر دستور تشکیلاتی برای ماندن یا فرار، از ناحیه سرویس جاسوسی کشور متبوعشان بودند.
وی در ادامه مراحل بیرون آمدن خود از تاریکی و ورود به نور را این چنین توصیف می کند : دو مردی که در اتومبیل بودند، بعد از آنکه اتومبیل وارد محوطه کلیسا شد، ابتدا با دقت نظری به اطراف انداختند تا مطمئن شوند که کسی مراقبشان نیست.
آن گاه بدون سرو صدا یک کارتن بزرگ را از داخل اتومبیل بیرون آوردند و با کمک یکدیگر آن را از طریق در پشت منزل به درون آوردند، و بدون آنکه حرفی بزنند بلافاصله از همان راه برگشتند و با اتومبیل خود از کلیسا خارج شدند .
توصیف زاید الوصف این جاسوس کشیش نما از این جریان، همچنان ادامه دارد و جالب اینکه همچنان منبع ارسال این کارتن مشروبات الکلی قاچاق مبهم است و این ابهام تا آخر آن نیز ادامه دارد و به آن، هیچ اشاره ای نمی شود.
شاید اگر اربابان وی اجازه انتشار خاطرات وی را بدون سانسور می دادند، منبع ارسال آن ها، مشخص می شد و برگ دیگری از کارنامه سیاه جاسوسان کشیش نمای انگلیسی در ایران نمایان می شد.
توصیف حالت دیانا همسر وی که در این زمان، مدت زمان زیادی از وضع حمل او نمی گذرد نیز بسیار شنیدنی است.
در این قسمت پال هانت جاسوس، ادامه می دهد دیانا بعد ازقفل کردن در کلیسا به سراغ کارتن رفت و موقعی که آن را باز کرد با خوشحالی مرا صدا زد و گفت : پال برایمان شراب آورده اند .
دستیابی به مشروبات الکلی که احتمالا از طریق باندهای قاچاق، به دست پل هانت رسیده بود، چنان برای او هیجان آور بوده است که این موفقیت را با شادی تولد دخترش یکسان می پندارد و از هر دو با عنوان نوری در تاریکی یاد می کند .
تطبیق این بخش از خاطرات او با چند صفحه قبل ما را به این نتیجه می رساند که وی یا واقعا دچار بیماری آلزایمر شده است و یا اینکه خودش را به آلزایمر و احمقی زده است.
چرا که در چند صفحه قبل از این، مدعی می شود که ایرانیان، اعمالی چون نوشیدن مشروبات الکلی را برخاسته از مسیحیت می دانند و در یک حرکت فرار به جلو، مسیحیان را مبرا از این عمل می داند، ولی چند صفحه بعد، دست یابی به مشروبات الکلی را به مثابه نوری درتاریکی توصیف می کند.
البته توزیع مشروبات الکلی در کلیساهای ساختمانی امری نیست که چندان سری و مخفی باشد چرا که یکی از مهمترین راهکارهای جذب افراد معلوم الحال به مسیحیت، توزیع مشروبات الکی در کلیساها است.
گفتنی است در حالی که نوشیدن مشروبات الکلی طبق کتاب مقدس مسیحیان ممنوع اعلام شده است، این موضوع همچنان نیز در کلیساهای ساختمانی رایج است و بخش قابل توجهی از بودجه های مجهول المنبع آنها، صرف این موضوع می گردد.