بررسی تصلیب از دیدگاه عقل و قرآن کریم
با توجه به اینکه بر اساس معتقدات مسیحیان، کتاب های عهد جدید- که داستان به صلیب کشیده شدن عیسی در اناجیل چهارگانه آن آمده است- نگاشته بشر خطاپذیر است و همه آنها بعد از حضرت عیسی به رشته تحریر درآمده؛ بنابراین حقیقت ماجرا را در لابلای آنها نمی توان جستجو کرد.
مساله اول این است که با اعتقاد به این قضیه که عیسی مسیح برای بخشش گناهان بشر به روی زمین آمد و با صلیب کشیده شدنش، گناهی از انسان معتقد به او بر جای نمی ماند، نتایج فاسدی به بار می آورد که با حکمت الهی سازگار نیست.
در این بین، مساله قربانی شدن عدالت پیش می آید. چگونه است که فردی که با رعایت حدود و ثغور الهی و احترام گذاشتن به حقوق الناس، مسائل زندگی خود را تنظیم می کند؛ ولی به "تصلیب" معتقد نیست، این اعمال هیچ سودی به حال او ندارد؛ ولی کسی که از ارتکاب هر گناه و جنایتی دریغ نمی کند و صرفا به دلیل مسیحی بودن در برابر تخت داوری عیسی به سلامت عبور کرده و بهشت جاودان در انتظار او به سر می برد؟
مساله دوم، بحث "مسئولیت گریزی" فرد است. وقتی شخصی با پیروی از اعتقادات مسیحیت، قلم عفو بر جنایت های او کشیده می شود، دیگر چه لزومی به "مسئولیت پذیری" و تحمل زحماتی است که احیانا از عدم ارتکاب گناه و زشتی و پلشتی، در این دنیا متوجه انسان خواهد شد؟
مساله سوم آن است که اگر بنا به اعتقاد مسیحیت، "یهودای اسخریوطی" -که یکی از حواریون مورد اعتماد عیسی و مسئول مالی او بود-، باعث لو رفتن مکان عیسی و به صلیب کشیده شدن او باشد، معصومیت و فرزند خدا بودن مسیح- به اعتقاد مسیحیت- زیر سوال می رود که چگونه وی به یک خائن اعتماد کرده تا بلای جانش شود.
همچنین در اناجیل اربعه مسیحیان درباره شکایت فرد مصلوب از خدا، جملاتی آمده که با ادعای یکی از خدایان سه گانه بودن وی در مسیحیت، در تناقض است؛ چون حضرت عیسی را فردی ترسو، ضعیف و ناتوان معرفی می کنند.
اما حقیقت داستان مصلوب شدن عیسی را باید از کتاب آسمانی قرآن کریم، برداشت کرد؛ چرا که وحی الهی بوده و دست انسان در نزول آن هیچ دخالتی نداشته و با گذشت بیش از چهارده قرن از نزول آن، کسی خلاف آن را به اثبات نرسانده است.
خداوند در آیات 157 و 158 از سوره مبارکه نساء می فرماید:" و(یهود) می گفتند که ما عیسی بن مریم رسول خدا را کشته ایم، در حالی که در این ادعای خود نیز دروغ می گفتند.آنان هرگز مسیح را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه دیگری را که به او شباهت داشت، به اشتباه به دار زدند.آنان که درباره مسیح اختلاف کردند، خودشان در شک بودند و هیچ یک به گفته خود ایمان نداشتند و تنها از گمانشان پیروی می کردند. به یقین او را نکشتند، بلکه خداوند او را به سوی خود برد و خداوند قادر و حکیم است."
بیان صریح و حکیمانه قرآن کریم، راه را بر هر استدلال نادرست دیگر می بندد. چنانکه در آیات شریفه پیش گفته، مساله "کشتن" و "به دار آویختن" را نفی می کند تا کینه توزان حق گریز، جایی برای فرار از واقعیت نداشته باشند.
درباره اینکه فردی که به عیسی مسیح شباهت داشت و به اشتباه به صلیب کشیده شده شد، از طرف مفسران قرآن کریم و صاحب نظران این حوزه، نظرات مختلفی بیان شده است.
سید هاشم رسولی محلاتی در کتاب "قصص قرآن"، "یهودای اسخریوطی" و شیخ صدوق در کتاب "مجمع البیان"، فردی به نام "سرجس" از اصحاب حضرت عیسی را به عنوان فرد اعدامی معرفی کرده اند.
در تفسیر "المیزان"، علامه طباطبائی به امکان گرفتن کسی به جای حضرت مسیح و کشتن او و روایاتی از وجود فردی دیگر شبیه عیسی و مصلوب شدن به جای این پیامبر الهی، اشاره کرده است.
در پایان، ذکر آیه 159 از سوره مبارکه نساء نیز مفید به نظر می رسد؛ چرا که دیدگاه بزرگوارانه و واقعی قرآن مجید را در مقابل توصیفات نادرست و بعضا توهین آمیز کتاب مقدس نسبت به مقام حضرت عیسی به نمایش می گذارد.
در این آیه شریفه، خداوند می فرماید: "هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش، به او ایمان می آورد و روز قیامت بر آنها گواه خواهد بود."
منظور از این آیه این است که با توجه به این حقیقت که انسان در آستانه مرگ بر بسیاری از حقایق اطلاع پیدا می کند، اهل کتاب- اعم از یهودیان و مسیحیان- به حقیقت وجودی حضرت عیسی مسیح(ع) ایمان می آورند.
برای توضیح بیشتر به این مطلب اشاره می شود که بنا بر نظر مفسرانی همچون علامه طباطبائی، یهودیان او را به نبوت قبول کرده و مسیحیان نیز از ادعای الوهیت او دست می کشند.