تمجید های معنادار کشیش نمای انگلیسی از محمد رضا پهلوی
این رژیم، با وجود آنکه از هدف شوم آنها اطلاع داشت، ولی آنها آزادانه تر از مسلمانان ایران مشغول انجام ماموریت های واگذاری از جانب سرویس جاسوسی انگلیس بوده اند.
در کتاب خاطرات پال هنت، وی با لحنی غمگینانه، حادثه شکسته شدن شیشه کلیسا را به زبان می آورد و این چنین می گوید: در پشت این شیشه از سالها قبل یک جلد کتاب انجیل قرار داشت و در کنار آن نیز عکسی از شاه و خانواده سلطنت آویخته بود.
که البته این عکس را چندی پیش در همان سال، متعاقب حملاتی که دو سه بار عینا به همین صورت منجر به شکستن شیشه پنجره کلیسا شد در آنجا گذارده بودیم و اطمینان داشتیم که من بعد به خاطر وجود عکس شاه کسی جرات نخواهد کرد دوباره شیشه پنجره بشکند.!
جاسوس کشیش نمای انگلیسی که در واقع به ذکر خاطرات خود از چند سال ابتدایی پیروزی انقلاب می پردازد، اما همچنان با گفتن کلمه شاه دوباره شادمان گشته و یاد دوران طلایی ترویج مسیحیت صهیونیستی بین مسلمانان ایران می افتد .
و این چنین شادی خود را از آن دوران استثنایی برای استعمار و در عین حال سیاه برای ملت ایران، ابراز می کند: موقعی که شاه هنوز در راس مملکت قرار داشت، رزماری خردسال یاد گرفته بود لغت شاه را تلفظ کند و آن را در هر جا که به عکس شاه بر می خورد با کمال غرور و افتخار با صدای بلند تکرار می کرد.
البته با تمام عناد و لجاجتی که نسبت به انقلاب اسلامی ایران از خود نشان می دهد، اما باز هم مجبور به اعتراف می شود که روند تعامل با آنها هیچ گونه تغییری نکرده است و خوب بوده است.
و در بخشی از کتاب می نویسد : مادر دیانا که درست در همان زمان اشغال سفارت آمریکا به ایران آمده بود تا برای مدتی میهمان ما باشد از اینکه می دید علی رغم آن همه تبلیغات خارجی در ایران، زندگی ما روال عادی خود را طی می کند، فوق العاده متحیر مانده بود.
با وجود تمام این اعترافات، وی به سبک همان سیاست استعمار پیر، رویه نفاق گونه خود را نشان می دهد و در بخش های دیگر مدعی می شود که اوضاع ایران در شرایط بحرانی قرار دارد.
از خاطراتش چنین بر می آید که وی ماموریت داشته است حوادث آستانه پیروزی انقلاب اسلامی را به خوبی رصد کند، چرا که استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران، در واقع پایان همه شرارت های این جاسوسان در ایران بود .
پال هنت در کتاب خاطرات خود، چسباندن عکس شاه بر روی اتومبیلش را با آب و تاب فراوان تعریف می کند و می گوید پس از کوشش فراوان سرانجام عکسی از او(شاه) یافتیم و روی شیشه اتومبیلمان چسباندیم.
وی خیلی زیرکانه در صدد نسبت دادن آتش سوزی سینما رکس آبادان به انقلابیون است، در حالی که دست داشتن ساواک در این آتش سوزی، بر هیچ کس پوشیده نبود .
این جاسوس کششیش نما، که هنوز هم از پیروزی انقلاب، مات و مبهوت مانده است ضمن انتقاد از یک نویسنده انگلیسی که نتوانسته بود این انقلاب را پیش بینی کند، به ذکر نتیجه گیری اشتباه او مبنی بر تصور وجود ایران بدون شاه مساله ای دور از ذهن است، می پردازد.
او آشکارا بر خلاف خواست ملت ایران حرکت کرده و می گوید: ما هم به مرور و از زمانی که آتش زیر خاکسترنمایان شد، پی بردیم که در میان مردمی زندگی می کنیم که دیدشان نسبت به اوضاع کشور به کلی با ما مغایر است و بر خلاف آنچه می پنداشتیم، ایرانی ها معتقدند که به حد افراط بازیچه دست رژیمی قرار گرفته اند که هدفی جز تامین منافع قدرت های غربی را ندارد.
گفتنی است این جاسوسان کشیش نما که در پوشش های احداث بیمارستان و مراکز خدمات اجتماعی، به امر جاسوسی در ایران و بی دین کردن ملت ایران می پرداختند، بعد از پیروزی انقلاب و خشم ملت انقلابی ایران نسبت به اعمال خائنانه آنها، فرار را بر قرار ترجیح دادند و کشور را ترک کردند.