نظرات شهید مطهری در باب مسیحیت(2)
یکی از آموزههای منحرف مسیحیت، تأکید بر تجرد است و علت اصلی آن نگاه نادرست به شهوت و میل جنسی است که آن را امری پلید میپندارند. بر خلاف دیدگاه کلی اسلام که هر چه در وجود و فطرت انسان نهفته شده است را حکیمانه میداند و تنها با افراط و تفریط در برآوردن حوائج انسانی مخالف است. به همین دلیل احکام خود را به گونهای تنظیم مینماید که در راستای جهت دهی به این امیال است و معتقد است که به هریک از این امیال باید به تناسب خودش پرداخت. در نتیجه نه تنها با ازدواج مخالف نیست بلکه آن را امر مقدسی میشمارد و احکام مفصلی در این باب دارد. استاد شهید مطهری در ضمن نقد تقدس تجرد در مسیحیت، یکی از حکمتهای مقدس شمرده شدن ازدواج در اسلام را مطرح مینمایند. یعنی معتقدند که «یک خصایص اخلاقى هست که انسان جز در مکتب تشکیل خانواده نمىتواند آنها را کسب کند. [تشکیل خانواده] یعنى یک نوع علاقهمند شدن به سرنوشت دیگران. تا انسان زن نگیرد و بچه پیدا نکند و آن بچه شدیداً عواطف او را تحریک نکند و مثلًا در مواقعى که مریض مىشود او را به هیجان نیاورد یا مثلًا لبخند بچه در او اثر نگذارد، [علاقهمند شدن به سرنوشت دیگران در او پدید نمىآید.] با مطالعه کتاب، این امر در او پیدا نمىشود. تجربه نشان داده است که اخلاقیون و ریاضت کِشها که این دوران را نگذراندهاند، تا آخر عمر یک نوع خامى و یک نوع بچگى در آنها وجود داشته است و یکى از علل اینکه در اسلام ازدواج یک امر مقدس و یک عبادت تلقى شده، همین است در حالیکه از نظر مسیحیت، تجرّد مقدس است و تأهل پلیدى و کسانى اجازه مىگیرند متأهل شوند که تاب تجرّد را ندارند یعنى اگر مجرّد بمانند فاسد مىشوند. بنا بر این از باب دفع افسد به فاسد مىگویند باید ازدواج کرد. لذا پاپ از میان مجرّدها انتخاب مىشود که در تمام عمر این آلودگى را پیدا نکرده است. در اسلام برخلاف مسیحیت است: مِنْ اخْلاقِ الْانْبِیاءِ حُبُّ النِّساءِ. پس ازدواج اولین مرحله خروج از خود طبیعى فردى و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است.»1 نتیجه آنکه اسلام به طور کلی در احکامی که صادر میکند جنبه تربیتی و تکاملی روح انسانی را مد نظر دارد و حتی در بحث ازدواج هم که شاید در بدایت امر بی ارتباط با تکامل شخصیت و روح انسانی به نظر برسد، اسلام با نگاه تکامل بخش به آن مینگرد و به همین جهت نه تنها آن را مجاز میشمارد بلکه مقدس هم میداند.
1-مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى،ج22،ص680