رهپویان هدایت

این وبلاگ با هدف روشنگری پیرامون مسیحیت صهیونیستی و تبشیری راه اندازی شده است

رهپویان هدایت

این وبلاگ با هدف روشنگری پیرامون مسیحیت صهیونیستی و تبشیری راه اندازی شده است

رهپویان هدایت
انتقادات و نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
جهت ارسال سئوالات خود از قسمت "تماس با من" اقدام نمایید.
پاسخگوی سئوالات شما هستیم .
با تشکر.

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/antisect

ارتباط با ادمین کانال:
mh_ahmadi80
بایگانی
نویسندگان

نخستین پزشک زن در نهاوند کسی نبود جزء «آروینا الاس مسعودی» که به دلیل تشرف از دین مسیحیت به اسلام و شیعه نام خود را «فاطمه مسعودی» انتخاب کرد که داستان زندگی این پزشک بسیار جالب و خواندنی است.

به گزارش رهپویان هدایت: آروینا آلاس، اسمی بود که در سال 1959 بر شناسنامه خانم دکتر مسعودی نشست او به همراه خانواده‌اش از کانادا به فیلیپین مهاجرت کرده و در آنجا زندگی می‌کردند. آروینا آن روزها کودکی و جوانی‌اش را کنار بندر زیبای مانیل می‌گذراند.

در یک روز پاییزی به مطب بسیار شلوغ دو زوج دکتر می‌رویم که یکی از آنها یعنی خانم دکتر آروینا آلاس مسعودی مسیحی و کانادایی و فیلیپینی بود و همسرش دکتر غلامرضا مسعودی ایرانی که شرط ازدواجش را با خانم دکتر تشرف به دین اسلام و آیین شیعه گذاشت اکنون بیش از سه دهه از آن ماجرا می‌گذرد.

فاطمه مسعودی که این روزها در دو مطب جداگانه به همراه همسرش در ساختمان پزشکان زهرا رضوی نهاوند مشغول ویزیت بیماران خود هستند بعد از سال‌ها راز تشرف خود از دین مسیحیت با اسلام و انتخاب شیعه 12 امامی و انتخاب نام فاطمه را در گفت‌وگویی چندساعته برای ما این‌گونه بیان می‌کند.

وی اظهار داشت: شاید برای خیلی‌ها قابل‌قبول نباشد که رد و بدل کردن ترجمه جزوه‌های انگلیسی دروس پزشکی سبب آشنایی من با دکتر مسعودی و مردم ایران و در نهایت تشرفم به دین مبین اسلام شد.


سرنوشت من را از کانادا به ایران آورد

مسعودی گفت: قسمت و سرنوشت این است که از کانادا به فیلیپین مهاجرت می‌کنم و به کشوری می‌آیم که قرار است در آنجا اتفاقات مهمی برای من رخ دهد و آن دخترک بازیگوش که هر روز به کنار ساحل زیبای مانیل می‌رود قرار است روزی پزشک شود و در هزاران کیلومتر آن‌ طرف به داد مردم برسد.

وی افزود: یک علاقه و حس عجیب من را به دانشگاه فیلیپین رساند هر کسی در زندگی‌اش یک رؤیا در ذهن خود می‌پروراند یک تصویر ذهنی از آنچه می‌خواهد در آینده داشته باشد، پزشکی همان چیزی بود که من از بچگی دوست داشتم که خوشبختانه خانواده‌ام هم موافق بودند و به همین خاطر با تشویق آنها و علاقه خودم رشته پرستاری و پزشکی را انتخاب کردم.

آروینا الاس بیان کرد: راهی که مسیر زندگی اروینا دختر 18ساله ساکن را برای همیشه عوض کرد این بود که در فیلیپین رسم بر این است که متقاضیان ورود به رشته پزشکی باید در یک‌رشته مرتبط دیگر لیسانس گرفته باشند، به خاطر همین من اول چهار سال در رشته پرستاری درس خواندم و بعد وارد رشته پزشکی شدم.


دانشجوی ایرانی با یک جزوه دختر مسیحی را مسلمان کرد

وی عنوان کرد: کلاس‌های درس ما که در دانشکده پزشکی آغاز شد رفتار و منش یک دانشجوی ایرانی در کلاس توجه من را به خود جلب کرد این دانشجو که دکتر مسعودی همسر فعلی من است تاز به فیلیپین آمده بود و به زبان فیلیپینی ناآشنا که بهتر است بقیه ماجرا را از آقا دکتر بپرسید و من در مورد ماجراهای بعدی در خدمت شما هستم.

غلامرضا مسعودی که مطبش پر بود از پیرزن و پیرمرد بعد از خلوت شدن مطب در مورد ماجرای آن سال‌ها و جریان مسلمان شدن همسرش اظهار داشت: من تازه از آمریکا به فیلیپین آماده بودم و زبان فیلیپینی را به‌ خوبی بلد نبودم از خانم دکتر اروینا آلاس خواستم که جزوه‌ها را برایم ترجمه کند.

وی گفت: درست دم در دانشکده پزشکی جایی که دست سرنوشت من سر راه خانم دکتر اروینا آلاس قرار می‌گیرد و فکرش را هم نمی‌کردم که یک روز با یک غیرایرانی سر سفره عقد بنشینم من بچه شهرستان اسدآباد از استان همدان بودم.

مسعودی بیان کرد: دوران ما مثل امروز اینترنت شبکه‌های اجتماعی و مترجم نبود بلکه جزوه‌های درسی به‌صورت دست‌نوشته بود زمان ما شرایط ورود به دانشگاه‌ها پزشکی مثل امروز راحت نبود و انتخاب شدن برای پزشکی خیلی دشوار بود.

وی اظهار داشت: در آن دوران که قبل از انقلاب بود و من در دانشگاه در مقطع لیسانس قبول‌ شده بودم، اما چون رشته پزشکی را دوست داشتم برای ادامه تحصیل به دانشگاه اکلاهمای آمریکا رفتم سال 1976 میلادی بود اما بعد از دو سال تحصیل دستور جدیدی به دانشگاه ما ابلاغ شد که براساس آن دانشجویان ایرانی نمی‌توانستند پزشکی بخوانند.

 

از ایران به آمریکا و سپس فیلیپین رفتم تا پزشک شوم

رئیس سابق شبکه بهداشت و درمان شهرستان نهاوند عنوان کرد: تاز کارم شروع شد و چون به این رشته علاقه داشتم، تصمیم گرفتم در کشوری دیگری ادامه تحصیل بدهم و سرنوشت مرا به فیلیپین کشاند چون تنها کشوری بود که واحدهای گذرانده من را قبول می‌کرد اما چون قانون خاص خودش را داشت مجبور بودم اول یک لیسانس بگیرم بعد سراغ پزشکی بروم.

وی افزود: تمامی این ماجراها دست ‌به ‌دست هم داد که داستان زندگی مشترک من و اروینا آلاس شروع شود که بهتر است بقیه داستان زندگی را از زبان خانم دکتر بشنوید.

اروینا آلاس می‌گوید: آن روزها دوره پزشکی بسیار سخت بود صندلی‌های چوبی دانشگاه و آقای دکتر را در همان روزهای اول دیدم، برای من یک همکلاسی بود مثل بقیه. البته او با لیسانس علوم آزمایشگاهی به رشته پزشکی وارد شده بود به خاطر همین نسبت به بقیه شناخت کمتری از وی داشتم اما کم‌کم به ‌عنوان دو همکلاسی بهانه‌های بیشتری برای صحبت پیدا کردیم.

وی خاطرنشان کرد: برای آشنایی و سر صحبت را باز کردن با یک هم‌کلاسی بهانه‌هایی کوچک که در همه جای دنیا مشترک‌اند، وجود دارد بهانه‌هایی مثل گرفتن جزوه و یادداشت‌های هم‌کلاسی من همیشه عادت داشتم از کلاس‌هایم جزوه برمی‌داشتم خطم هم به نسبت بقیه همکلاسی‌ها خوب و خوانا بود. همین مسئله سبب شد که آقای دکتر برای خیلی از دروس از جزوه‌های من استفاده کند.


رفتار انسانی غلامرضا مرا شیفته ایران و اسلام کرد

فاطمه مسعودی بیان کرد: بعد از گذشت چندترم رفتار انسانی و اسلامی دکتر مرا تحت تأثیر قرارداد به ‌طوری ‌که احساس جدیدی بین ما به وجود آمد ولی مشکلات جدیدی سر راه ما بود در ظاهر هیچ شباهتی به هم نداشتیم نه دین مشترک، نه فرهنگ و آیین، نه حتی زبان مشترک این انتخاب برای هر دو نفر ما سخت بود چون به ‌هر حال هر کداممان برای آن‌یکی خارجی بودیم.

وی اظهار داشت: به ‌درستی نمی‌دانستیم که اگر زیر یک سقف رفتیم با فرهنگ‌های متفاوتمان چه‌ کار کنیم اما به حرمت همان عشق و علاقه سعی کردیم این مسائل را بین خودمان حل کنیم.

وی بیان کرد: یک روز دکتر مسعودی مسلمان و بچه ایرانی شیعه با دسته‌ای گلی بسیار زیبا به رسمی کهن کشورش پشت در خانه ما ایستاده بود و من مسیحی در خانه بودم شاید بیشتر از یک دیوار بین ما عدم اشتراکات بود ولی دکتر دل را به دریازده بود و به خواستگاریم آمد.

دکتر آروینا آلاس مسعودی گفت: آقای مسعودی در همان جلسه اول خواستگاری از من خواست که مسلمان و شیعه دوازده‌امامی شوم او برای من و خانواده‌ام در مورد آیین دین اسلام توضیح داد من تا آن موقع درباره اسلام چیز زیادی نمی‌دانستم به همین خاطر آقای دکتر با خودش چند کتاب به زبان انگلیسی آورده بود تا مطالعه کنم در بین آنها یک قرآن کوچک بود که هنوز هم دارم.


پدر و مادرم نگران ازدواجم با یک مسلمان بودند

وی با اشاره به سخنان دکتر مسعودی در خصوص مسلمان شدنش در همان جلسه اول خواستگاری بیان کرد: پدر و مادرم که آن روزها خیلی نگران بودند و با این ازدواج مخالفت کردند چون می‌ترسیدند دخترشان نتواند با یک نفر دیگر که دین و مذهب و زبان و ملیتش شبیه آنها نیست خوشبخت شود آنها مشکلات را به من گفتند و تصمیم را به عهده خودم گذاشتند من هم به خاطر شناختی که از ایشان پیداکرده بودم به خواستگاری‌شان جواب مثبت دادم.

بار دیگر خانم دکتر می‌گوید: بهتر است جریان رضایت خانواده دکتر غلام‌رضا را از زبان خودش بشنوید دکتر مسعودی گفت: تازه برای این خواستگاری در خارج از ایران کمی از راه را رفته بودم زیرا در آن دوران مطرح کردن این سؤال با خانواده‌های سنتی و آن‌ هم در شهرستانی کوچک مانند اسدآباد بسیار سخت بود.

وی افزود: من اروینا را که یکی از بهترین شاگردهای دانشگاه بود به خاطر اخلاق و رفتار مناسب و انسانی مثال‌زدنی‌اش خیلی دوست داشتم چون وقتی ایشان را با افرادی که می‌شناختم مقایسه می‌کردم دیدم گزینه خوبی برای ازدواج با من است به همین خاطر موضوع را با خانواده‌ام مطرح کردم.

وی عنوان کرد: خدا را شکر در این ‌یک مورد شانس آوردم و خانواده‌ام مخالفتی نکردند و فقط گفتند تلاش کن تا همسرت را مسلمان کنی پدرم وقتی شنید که او هم مانند من پزشکی می‌خواند از این موضوع استقبال کرد چون آن موقع پزشک زن در شهرستان‌ها خیلی کم بود و این‌یک امتیاز به شمار می‌آمد.

بازرس نظام پزشکی نهاوند افزود: بعد از رضایت خانواده‌ها و احترام به نظر و عقیده بزرگ‌ترها و گرفتن جواب مثبت در مانیل عقد کردیم البته شرط قبل از عقد اروینا این بود که باید مسلمان می‌شد و اسم دیگری را برای خودش انتخاب می‌کرد که برای این کار اقدام کردیم.


شرط عقد و ازدواجم مسلمان و شیعه شدن دکتر آروینا آلاس بود

مسعودی گفت: آن موقع سفارت ایران در فیلیپین هنوز سر و سامان درست ‌و حسابی نداشت به همین دلیل به سفارت اندونزی رفتیم و اروینا در حضور یک روحانی‌ که در آنجا مستقر بود، مسلمان شد و اسم "فاطمه" را برای خودش انتخاب کرد بعد هم همان روحانی خطبه عقد ما را خواند.

وی اظهار داشت: خدا را شکر از آن سال تاکنون هیچ‌ وقت با هم سر هیچ موضوعی مشکل و اختلاف‌نظر نداشته‌ایم مگر اختلافاتی در تشخیص و تجویز دارو برای بیماران که بعضی وقت‌ها در این زمینه با هم هم‌ عقیده نیستیم.

دکتر مسعودی بیان کرد: بهتر است درباره شروع زندگی مشترکش با اروینا آلاس که در آن روزها تازه‌مسلمان شده بود و هیچ شناختی از ایران نداشت صحبت کنید و روحیه استقامت و ایمان او را در دوران دفاع مقدس از زبان خودش بشنوید.

خانم دکتر می‌گوید: روزهای اول زندگی‌ را با دکتر غلامرضا در فیلیپین شروع کردیم تا وقتی‌که درسمان تمام شد و راهی ایران شدیم کشوری که هرچقدر برای همسرم پر بود از خاطره‌های دوست‌داشتنی و فراموش‌نشدنی ولی برای من ناشناخته بود.

وی بیان می‌کند: در آن روزها هیچ ذهنیتی از زندگی در ایران نداشتم هرچه به‌روزهای سفر نزدیک‌تر می‌شدیم غلامرضا خوشحال‌تر می‌شد و من نگران‌تر نگرانی‌ام به این دلیل بود که می‌دانستم جایی که می‌روم درگیر جنگی ناخواسته است و همه مردم با چنگ و دندان از خاکش دفاع می‌کنند از طرفی دیگر زبان فارسی را خوب بلد نبودم.

فاطمه مسعودی می‌افزاید: در آن دوران مانند زوج‌های امروزی پرتوقع نبودیم با یک چمدان کوچک که همه زندگی و خاطرات من بود به ایران آمدم چمدانی که پر بود از سوغاتی‌های کوچک و بزرگ و چند قاب عکس عکسی از اعضای خانواده‌اش تا یادی از آنها نیز کرده باشد.


برخورد مردم و اقوام شوهرم با من در ایران خیلی خوب بود

وی عنوان کرد: اولین روزهای حضورم در ایران را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم، برخورد همه اقوام و فامیل شوهرم با من بسیار خوب بود، احساس غریبی نمی‌کردم و فقط تنها مشکلم بلد نبودن زبان فارسی بود.

وی اظهار داشت: پس از چند روز استراحت خوش ‌و بش میهمانی و پاگشا رفتن به خانه فامیل‌های شوهرم به خاطر کمبود پزشک در نهاوند جنگ‌زده هر دو به نهاوند اعزام شدیم در آن روزها من تنها پزشک زن در نهاوند بودم حضور یک پزشک زن خارجی در یک شهرستان آن روزها آنقدر اتفاق خوبی بود که می‌توانست دلیل دیگری برای دلبستگی بیشترم برای ماندن در ایران باشد.

خانم مسعودی گفت: در آن سال‌ها از هر فرصتی برای یادگیری زبان فارسی استفاده می‌کردم ولی مشکل من از جایی بود که بیشتر مردم نهاوند به زبان محلی خودشان و لری تکلم می‌کردند خیلی وقت‌ها مریض داشتم و آقای دکتر نبود از پزشک‌های دیگر که بیشترشان خارجی بودند و از سال‌ها پیش در نهاوند مشغول به کار بودند، استفاده می‌کردم.

وی افزود: هنوز مدت کوتاهی از حضورمان در نهاوند نگذشته بود که غلامرضا بار سفر به جبهه را بست تا به رزمندگان ایرانی کمک کند تازه اول ماجرا و سختی‌های من آغاز شد تا جایی که یادم است در یک دوره پزشک لشکر انصار‌الحسین(ع) بود و در عملیات‌های مختلفی در جبهه حضور داشت که یکی از آنها مرصاد بود.


غلامرضا تنها پزشک ایرانی حاضر در عملیات مرصاد

پزشک تازه‌مسلمان و خیر نهاوندی بیان کرد: دکتر مسعودی تنها پزشک ایرانی حاضر در عملیات مرصاد در لشگر انصارالحسین(ع) بود و آن به این دلیل بود که ایشان در دوره اجرای قطعنامه در جبهه حضور داشت که منافقان به ایران حمله کردند و تا نابودی آنها در منطقه ماند.

وی با اشاره به مشکلاتی که در شهرستان نهاوند وجود داشت، گفت: در دورانی که غلامرضا راهی جبهه شد و من را با پسر کوچکم حامد تنها گذاشت تازه فهمیدم جنگ یعنی چه و من هم شدم شبیه زن‌های دیگر که مردشان جبهه بود.

خانم دکتر از خاطرات غرش هواپیماهای جنگی عراق بر فراز آسمان نهاوند می‌گوید: وقتی جنگنده‌های عراقی می‌آمدند و صدای آژیر قرمز توی شهر می‌پیچید من هم‌دست پسرم را می‌گرفتم و با بقیه مردم می‌رفتیم پناهگاه می‌دانستم جنگ با هیچ‌کس شوخی ندارد.

وی اظهار داشت: یک روز که مطبم خیلی شلوغ بود صدای انفجاری خیلی شدید تمامی شیشه‌های ما را شکست، وقتی کنار پنجره رسیدم خیابان دود بود جنازه و صدای آژیر آمبولانس، بعد فهمیدم که جنگنده‌ها خانه‌ای را در نزدیکی محل کارم بمباران کرده‌اند و خیلی‌ها آن روز شهید شدند.


تنهایی و بلد نبودن زبان فارسی مشکل بزرگم در دوران جنگ بود

وی با اشاره به ‌تنهایی و غریب بودنش در شهری که نه زبانشان را بلد بود و نه کس و کاری در آنجا داشت، یادآور شد: تنهایی یکی از مشکلات بزرگ آن روزها برای من تازه‌ مسلمان شده بود. وقتی در مطب با بیمارانم تنها می‌شدم و کسی نبود حرف‌های آنها را برایم ترجمه کند خیلی ناراحت می‌شدم و با اشاره درد آنها را تشخیص می‌دادم و نسخه می‌نوشتم.

خانم مسعودی بیان کرد: غلامرضا بعد از برگشتن از جبهه یکی از دغدغه‌های بزرگش کمک به مردم مظلوم نهاوند بود به همین خاطر دو نفری باهم آن روزها تا ظهر مطب بودیم و بعدازظهرها در خدمت درمانگاه سپاه، بهزیستی و کمیته امداد، مردم را به‌صورت رایگان درمان می‌کردیم.

نخستین پزشک زن نهاوند می‌گوید: به ‌جزء صدای آژیر و همهمه مردم در پناهگاه و روستاهای اطراف نهاوند خاطرات دیگری هم است مانند آن روزی که در خیابان زن بارداری را دیدم که از درد به خودش می‌پیچید، معلوم بود موقع زایمانش رسیده، وقت کم بود و فرصت نبود تا زن را به یک مرکز پزشکی برسانیم به همین خاطر از مغازه‌دارها اطراف خواستم یکی از مغازه‌ها را خالی کنند و من آن بچه عجول را همان‌جا به دنیا آوردم بدون هیچ وسیله و امکانات اولیه‌ای که شکر خدا سالم ماندند.

وی با اشاره به گذشت بیش از سه دهه از حضورش در ایران و نهاوند اظهار داشت: مردم ایران و نهاوند از لحاظ ایمان و استقامت در برابر مشکلات در جهان بی‌نظیرند و من افتخار می‌کنم که یک مسلمان شیعه و ایرانی هستم و زبان فارسی را یاد گرفتم.


لذت شرکت در عزاداری محرم و شب‌های قدر بی‌نظیر است

وی بیان کرد: لذت زیارت عاشورا، عزاداری ایام محرم و صفر و گریه شب‌های قدر کمک به مردم و کلاس‌های قرآن در محلات و هیئت‌های مذهبی را با هیچ‌چیزی در دنیا عوض نمی‌کنم از جوانان عزیز می‌خواهم گوش‌ به ‌فرمان رهبر باشند و مقابل هجمه تبلیغاتی دشمن بایستند.

فاطمه مسعودی گفت: بر خودم و خانواده‌ام افتخار می‌کنم که ثمره ازدواجم یک پسر 30 ساله بنام حامد و یک دختر 27 ساله بنام مژگان است که هردوی آنها دوره تخصصی دندانپزشکی را در خارج فرا گرفتند و به ایران بازگشتند چون اطمینان دارم جوانان ایرانی جزو برترین‌ها در دنیا هستند.

وی افزود: مادران بدانند حضور در جلسات روضه برای سرور و سالار شهیدان و کلاس‌های هفتگی قرآن و شرکت در کارهای خیر بر روی تربیت آینده فرزندانمان بسیار تأثیر دارد و من و شوهرم بعد از گذشت این‌ همه سال همچنان در خدمت مردم و افراد بی‌بضاعت هستیم و افراد زیرپوشش بهزیستی و کمیته امداد و بنیاد شهید را در خانه و محل کارشان ویزیت می‌کنیم.


ملاقات با رهبر انقلاب همراه خانواده آرزوی من است

فاطمه مسعودی خاطرنشان کرد: به‌ عنوان نخستین پزشک زن مسیحی مسلمان شیعه شده آرزوی دیدار و ملاقات با رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را به همراه خانواده‌ام دارم زیرا مطمئن هستم درایت و رهبری ایشان جهان اسلام را از خطر دشمنان انقلاب و اسلام را حفظ می‌کند.

دکتر غلامرضا مسعودی در ادامه مصاحبه‌اش به خبرنگار تسنیم می‌گوید: افتخار می‌کنم در طول بیش از سه دهه از خدمتم بارها در جبهه‌ها حضور داشتم و مسئولیت‌های مانند رئیس شبکه بهداشت نهاوند پزشک معتمد بنیاد شهید، کمیته امداد، بهزیستی، لشگر انصار الحسین، بازرس نظام پزشکی کشور را در پروند خود برای خدمت به این ملت عزیز دارم.

وی گفت: افتخار دیگرم این است که مطیع ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هستم که خداوند من را لایق و واسطه دانست که به‌عنوان یک ایرانی در خارج از کشوریم دختر مسیحی را مسلمان شیعه کنم.

کتر غلامرضا اظهار داشت: روایت زندگی ما قصه نیست بلکه عشق دین و انسانیت است و به ایرانی بودن خودم افتخار می‌کنم که در این مدت در بیشتر مراسم‌های ملی و مذهبی مانند انتخابات، راهپیمایی‌ها و مجمع خیران مدرسه‌ساز و بازرس نظام پزشکی کشور حضور داشتم و الآن نیز پدران و مادران شهدا را در منزل ویزیت می‌کنم./ تسنیم

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی