واکاوی و ریشه شناسی مسیحیت صهونیستی
انجمن رهپویان هدایت: ریشه شناسی مسیحیت صهیونیستی و بررسی چگونگی پیدایی آن نشان می دهد این حرکت در قرن 19 میلادی شروع شده است.
به دیگر سخن آنچه بیشترین سهم را در شکل گیری جنبش مسیحیت صهیونیستی ایفا کرد، ظهور ادبیات جدیدی در میان برخی از مفسران کتاب مقدس در قرن نوزدهم بود. این ادبیات، در واقع قرائتی پیش گویانه از کتاب مقدس بود و به مرجع انجیلی تشکیل اسرائیل تبدیل شد. این جریان را به طور موجهی می توان به هنری دروموند، ادوارد ایروینگ و همکاری شان در کنفرانس «پیشگویی آلبری» در دهه 1820 نسبت داد. این جریان را می توان پیش زمینه تشکیل جنبش مسیحیت صهیونیستی دانست، بر این مبنا که مفسران نقش قابل توجهی برای یهودیان در تحقق پیشگویی ها قائل شدند. تحت تأثیر این جنبش گروه های مختلفی مانند «لوئیس وی» شکل گرفتند. در واقع این جنبش نه تنها برا ی تأسیس جامعه یهودیان لندن یک کاتالیزور بود، بلکه کمک شایانی برای مفسرانی چون «جان نلسون داربی» و «سایرس اسکوفیلد» فراهم کرد تا الهیات تقدیری بدعت گون خود را ترویج کنند و مهفومی غیر عادی تحت عنوان «مسیحیت صهیونیستی» را توسعه دهند.
در نتیجه سیاست انگلستان و فشار آژانس یهود در این زمان بیش از پیش مسئله زمینه سازی برای کوچ دادن یهودیان به فلسطین در دستور کار قرار گرفت. از سیاست مداران تا کشیشان با نفوذ سعی داشتند در این بازی جدید سهمی ببرند. از همین سال های اولیه قرن نوزدهم مسیحیان صهیونیست به نیابت از قوم یهود، در خط مقدم نبرد بودند. نفوذ آنها در دولت مردان و مردان صاحب قدرت بسیار زیاد بود. در واقع نفوذ آنها نقش عمده ای در به وجود آوردن «اعلامیه بالفور» در 1917 ، مبنی بر اعلام علاقه مندی بریتانیا به تشکیل یک میهن ملی یهود در فلسطین داشت، اعلامیه ای توسط «لرد بالفور» و به نمایندگی از دولت بریتانیا اعلام شد.
کشیشی چون«چارز هنری چرچیل» که از مبلغان تحت خدمت مقیم دمشق بود در کتابی در مورد تشکیل دولت یهودی در فلسطین در 1841 نوشت: «من این مسئله را به طور کامل دست یافتنی می دانم، اما دو چیز بسیار ضروری اند. اول، یهودیان باید به طور متفق القول این مسئله را به عهده بگیرند و دوم اینکه قدرت های اروپایی در اهدافشان به آنها کمک کنند.» «جرج گاولر» (1796-1896) هم در 1845 کتابی تألیف کرد و در آن مدعی شد قوم یهود باید دوباره شهرها و زمین های خالی از سکنه فلسطین را پر کنند! البته نادیده انگاشتن ملت فلسطین برای صهیونیست ها امری رایج به حساب می آید و بر همین اصل شعار «سرزمین بدون ملت، برای ملت بدون سرزمین» را ساختند. با نزدیک شدن به انتهای قرن نوزدهم، جنبش صهیونیزم، مردان صاحب نفوذی را جذب خود کرد. افرادی مانند «ادوارد کازالیت» (1827-1883) که صنعت گری بریتانیایی بود، «لورنس الیفنت» (1829-1888) و «ویلیام بلک استون» که فعال ترین فرد در این زمینه بود و حتی توسط جمعی از مسیحیان امریکایی به لقب پدر صهیونیزم مفتخر شد.
در سال 1891 «ویلیام بلک استون» نامه مشهور خود را به رئیس جمهور وقت ایالات متحده «بنجامین هاریسون» تهیه کرد که بیش از 413 تن از نخبگان سیاسی، اقتصادی و رهبران مذهبی صهیونیست آن را امضا کردند و از وی خواستند تا به عنوان یک وظیفه دینی و الهی به تشکیل دولت یهود در فلسطین کمک کند. نامه ای که امضاء اسقف اعظم کلیسای کاتولیک «کاردینال گیبن» را نیز بر خو داشت. آنها خواستار پشتیبانی همه جانبه و جدی دولت ایالات متحده بودند.
اما با این وجود شاخص ترین مسیحی صهیونیست آن دوره ویلیام هچر (1845-1931) نام داشت. هچر روحانی سفارت بریتانیا در وین بود و از نزدیک با تئودور هرتسل، مؤسس و پدر دولت یهود ، کار می کرد. هچر، سی سال از عمر خود را صرف تحقق اهداف صهیونیسم و تشکیل دولت یهود در فلسطین کرد. او توانست در اولین کنفرانس صهیونیسم در بازل سوئیس، در آگوست 1897 شرکت کند جایی که سنگ بنای دولت یهود گذاشته شد. مسیحیان صهیونیست مشهور دیگری مانند «چارز آورد»، «جان هیزهولمز»، «پرفسور رینهولد نیبوهر» و ... نیز در این زمینه فعالیت داشتند و همه معتقد بودند کتاب مقدس، بازگشت یهودیان به فلسطین را وعده داده است.
مسیحیان صهیونیست، یک «مسیحی صهیونیست» را چگونه تعریف می کنند؟
«والتر ریگان»، دبیر کل اسبق CMJ (سازمان موسوم به وزارت کلیسا در میان قوم یهود) مسیحی صهیونیست را این گونه معرفی می کند: «هر مسیحی که از اهداف و آرمان های صهیونیستی دولت مستقل اسرائیل حمایت کند. اهدافی که موارد نظامی، دولتی، آموزشی و ... را در بر می گیرد.» اما این تعریف تنها کسی را توصیف می کند که ادعای حمایت دولت اسرائیل را دارد حال به هر دلیلی که باشد.
مسیحیان صهیونیست هنوز هم خواستار تحقق نیل تا فرات هستند.«نیل کوهن»، قائم مقام کلیسای مسیح در بیت المقدس از باور نیل تا فرات دفاع می کند و می گوید:«من به سختی روی کتاب مقدس تأکید می کنم و باور دارم آنچه که خدا در 3000 سال پیش گفت برای امروز و آینده هم وجود دارد.»
«انی دکستر»می نویسد:«مسئله مرزهای سنتی نباید مورد غفلت قرار بگیرد. این باور عقبه سیاسی دولت مردان اسرائیل بوده و توجیه می کند که چرا وجود شهرک های صهیونیستی در کرانه باختری و بلندی های جولان تنها یک مسئله امنیتی نیست. این مسئله نقطه روشن کننده در مذکرات بین اسرائیل و حکومت خود مختار در کرانه باختری است.»
در اظهارنامه سازمان موسوم به وزارت کلیسای قوم یهود (The Church`s Ministry among Jewish people) که یک سازمان بین المللی صهیونیستی بوده و از 1809 کار خود را در انگلستان آغاز کرده است، می خوانیم:«دولت اسرائیل، چرا ما باید از آن حمایت کنیم؟ بر اساس جهان بینی کتاب مقدس هیچ فردی نمی تواند به طور واقعی الهیات را از معنویت جدا کند و نمی تواند رابطه مردم اسرائیل با خدا را از حاکمیتی که خداوند در سرزمین اسرائیل به آنها محول کرده است، تفکیک کند. خدا این امکان را ایجاد می کند که یهودیان از هر کجا بیایند و در سرزمین یهودیان که آنان را بازگردانده شده، زندگی کنند. این مسئله که خداوند حامی بازسازی دوباره دولت یهودی در دنیای مدرن است، به نظر ما غیر قابل تردید است. ما به حمایت از دولت اسرائیل در دنیای مدرن مشهوریم ... این حمایت همواره شامل حمایت از اشغال نظامی کرانه باختری، غزه و جولان می شود ... بیگانگان هم حقوقی دارند. فلسطینیان و اعرابی که اسرائیل را خانه خود کرده اند تحت نام بیگانه در کتاب مقدس قرار می گیرند!» کلیسا همواره رو در روی افرادی ایستاد که خواستار بازخوانی جدی اندیشه تثلیث بودند؛ اما گروه هایی وجود داشتند که به طور منسجم تثلیث را انکار می کردند. جالب این است که این گروه ها که برخی در قرن شانزدهم شکل گرفتند معتقد به اندیشه مسیحیت صهیونیستی هستند و تنها به دلیل حمایت یهودیان توانستند قد علم کنند. به این ترتیب مشخص می شود که مسیحیان صهیونیست بیش از آنکه ماهیتی دین مآبانه داشته باشند در واقع یک جریان سیاسی محسوب می شوند که برای دستیابی به هدف خود از مسیحیت سو استفاده کرده و متاسفانه با این حربه توانستند بخشی از این اهداف را محقق سازند.