بررسی کتاب مقدس از نظر محتوا (بخش نخست)
چنانچه پیش از این آمد بررسی کتاب مقدس اطز نظر سندی آن را با چالشهای جدی مواجه میکند این وضعیت در خصوص محتوا نیز صادق است. از این منظر در کتاب مقدس مباحث سئوال برانگیز بسیاری وجود دارد که نه تنها با عقل سازگار نیست بلکه حتی از نظر دینی نیز به وضوح رد میشود.
انجمن رهپویان هدایت: اگر کتاب مقدس کلام خداست چه پیامی برای بشریت به ارمغان آورده است ؟ و چه شناختی در باره خدا و پیامبران خدا میدهد ؟ انسان شناسی آن چیست و نگاه آن به زن و مرد چگونه خواهد بود ؟ مبدا و معاد را چگونه ترسیم میکند؟ احکام و دستور العمل های آن چیست ؟ این سوالها و دهها سوال دیگر سوال هایی است که هر خواننده که کتاب مقدس را مطالعه میکند با آن مواجه میشود.
ما در این فصل به بررسی مطالب معرفتی کتاب مقدس خواهیم پرداخت و از آنجا که مجال زیادی نخواهیم داشت تنها مطالبی را خواهیم گفت که نمیتواند وحی الهی باشد .
پیامبران و شخصیتها در کتاب مقدس
کمتر پیامبری را می توان در کتاب مقدس یافت که آماج تهمتها و نسبتهای ناروا نباشد، از ابراهیم، یعقوب و موسی گرفته تا حضرت مسیح. بدون شک هیچ منطقی نمی تواند بپذیرد که پیامبران بزرگ الاهی که اسوه و سرمشق مردم و رابط بین خدا و خلق هستند این گونه غوطه ور در منجلاب گناه و فساد باشند.
چگونه است که مسیحیان معتقدند که پاپ میبایست معصوم و عاری از خطا باشد، اما به راحتی بدترین نسبت ها را به بزرگ ترین پیامبران الاهی پذیرا می شوند. در این مجال، به طرح و بررسی برخی از نسبت های کتاب مقدس، در مورد پیامبران و شخصیت های بزرگ دینی خواهیم پرداخت.
1- ابراهیم و ساره
کتاب مقدس مینویسد ابراهیم همسرش را در اختیار دیگران قرار می داد تا با او ازدواج کنند. و ابرام به مصر فرود آمد... به زن خود سارا میگفت: اینک می دانم که تو زن نیکومنظر هستی همانا چون اهل مصر تو را ببینند گویند این زوجه اوست پس مرا بکشند و تو را زنده نگاه دارند پس بگو که تو خواهر من هستی... و امرای فرعون او را دیدند و او را در حضور فرعون ستودند پس وی را به خانه فرعون درآوردند و به خاطر وی با ابرام احسان نمود و او صاحب میش ها و گاوان و... شد و خداوند فرعون و اهل خانه او را به سبب سارای زوجه ابرام به بلایای سخت مبتلا ساخت و فرعون ابرام را خوانده گفت:... چرا گفتی او خواهر من است، که او را به زنی گرفتم.
2- یعقوب خیانت پیشه
طبق نقل کتاب مقدس، اسحاق قصد داشت عیسو، برادر یعقوب، را برکت دهد و این برکت شامل ولایت بر دیگر برادران و مواهب مادی و معنوی بعد از اسحاق بود؛ اما یعقوب با فریب و حیلهگری این برکت را از برادرش عیسو سرقت می کند. کتاب مقدس می نویسد: و چون اسحاق پیر شد و چشمانش از دیدن تار گشته بود، پسر بزرگ خود عیسو را طلبیده به وی گفت:... اکنون سلاح خود یعنی ترکش و کمان خویش را گرفته به صحرا برو و نخجیری برای من بگیر و خورشی برای من چنان که دوست می دارم ساخته نزد من حاضر کن تا بخورم و جانم قبل از مردنم تو را برکت دهد...
رفقه(همسر حضرت اسحاق) بشنید... آنگاه رفقه پسر خود یعقوب را خوانده گفت: به سوی گله بشتاب و دو بزغاله خوب از بزها نزد من بیاور تا از آنها غذایی برای پدرت به طوری که دوست می دارد، بسازم و آن را نزد پدرت ببر تا بخورد و تو را قبل از وفاتش برکت دهد... پس (یعقوب) نزد پدر خود آمده گفت: ای پدر من، گفت: لبیک تو کیستی ای پسر من؟ یعقوب به پدر خود گفت: من نخست زاده تو عیسو هستم... پس او را برکت داد و گفت: آیا تو همان پسر من عیسو هستی؟ گفت: من هستم. پدرش اسحاق به وی گفت: ای پسر من! نزدیک بیا و مرا ببوس. پس نزدیک آمده، او را بوسید و رایحه لباس او را بوییده، او را برکت داد و گفت: همانا رایحه پسر من، مانند رایحه صحرایی است که خداوند آن را برکت داده باشد. پس خدا تو را از شبنم آسمان و از فربهی زمین، و از فراوانی غله و شیره عطا فرماید. قومها تو را بندگی نمایند و طوایف تو را تعظیم کنند، بر برادران خود سرور شوی، و پسران مادرت تو را تعظیم نمایند. ملعون باد هر که تو را لعنت کند، و هر که تو را مبار ؛ خواند، مبار ؛ باد.
بعد از این اتفاق عیسو از راه می رسد و با آهوانی که صید کرده بود خورشی برای پدر تهیه میکند و وارد اتاق پدر میشود اما بلافاصله متوجه می شود که یعقوب قبل از وی به پدر نیرنگ زده و برکت را دزدیده است.
کتاب مقدس می نویسد: عیسو چون سخنان پدر خود را شنید نعره ای عظیم و بی نهایت تلخ برآورده پس گفت آیا برای من نیز برکتی نگاه نداشتی؟ اسحاق در جواب عیسو گفت: اینک او را بر تو آقا ساختم و همه برادرانش را غلامان او گردانیدم و غله و شیره را رزق او دادم. پس الآن ای پسر من برای تو چه کنم؟ عیسو به پدر خود گفت: ای پدر من آیا همین یک برکت را داشتی؟ به من نیز ای پدرم برکت بده! و عیسو به آواز بلند بگریست.
3- لوط و هم آغوشی با دختران خودش!
پس از عذاب قوم لوط، وی با دو دخترش در غار صوغر ساکن شدند اما کتاب مقدس معتقد است در این زمان، واقعه ای تلخ و شرم آور به وقوع پیوست: دختر بزرگ به کوچک گفت: پدر ما پیر شده و مردی بر روی زمین نیست که بر حسب عادت کل جهان به ما درآید بیا تا پدر خود را شراب بنوشانیم و با او همبستر شویم تا نسلی از پدر خود نگاه داریم.
پس در همان شب پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر بزرگ آمده با پدر خویش همخواب شد و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد... آن شب نیز پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر کوچک همخواب وی شد و از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند. دختران لوط از این همبستری، صاحب پسرانی شدند و از این دو پسر دو قوم بزرگ (موآبیان و بنی عمون) پدید آمد و طبق کتاب مقدس، برخی از اجداد حضرت عیسی از این دو قوم هستند.
4- نوح و مستی
کتاب مقدس می نویسد هنگامی که کشتی نوح بر زمین نشست، نوح تاکستانی غرس کرد و از میوه آن شراب نابی تهیه کرد نوشیده مست گردید و در خیمه خود عریان گردید و حام، پدر کنعان برهنگی پدر خود را دید و دو برادر خود را بیرون خبر داد... و نوح از مستی خود به هوش آمده، دریافت که پسر کهترش با وی چه کرده بود.
5- پیامبر و تهمت به خدا
کتاب مقدس داستان پیامبری را بیان می کند که به خدا دروغ می بندد و با دروغ گوییش موجب مرگ پیامبری دیگر شد. داستان از این قرار است که پیامبری سالخورده در شهر بیت ایل زندگی میکرد که به او خبر دادند پیامبری دیگر وارد شهر شده است پیامبر سالخورده به استقبال پیامبر دیگر رفت و... وی را گفت: همراه من به خانه بیا و غذا بخور. او در جواب گفت:... به فرمان خداوند به من گفته شده است که در آنجا نان مخور و آب منوش و از راهی که آمده ای مراجعت منما، او وی را گفت من نیز مثل تو نبی هستم و فرشته ای به فرمان خداوند با من متکلم شده گفت او را با خود به خانه ات برگردان تا نان بخورد و آب بنوشد اما وی را دروغ گفت.
پس همراه وی در خانه اش برگشته، غذا خورد و آب نوشید.. هنگامی که این دو پیامبر مشغول غذا خوردن بودند فرشته خدا فرود آمد و به پیامبر مهمان گفت چرا در جایی که به تو گفته شده بود غذا نخورغذا خوردی لهذا جسد تو به قبر پدرانت داخل نخواهد شد و چون رفت شیری او را در راه یافته کشت... و چون نبی که او را از راه برگردانیده بود شنید، گفت: این آن مرد خداست که از حکم خداوند تمرّد نمود لهذا خداوند او را به شیر داده که او را دریده و کشته است، پس آن نبی جسد مرد خدا را برداشت و بر الاغ گذارده آن را باز آورد و آن نبی پیر به شهر آمد تا ماتم گیرد و او را دفن نماید. در این داستان نبی خدا متهم به نسبت دروغ به خدا می شود نسبتی که بدون تردید با اهداف نبوت الهی منافات دارد.
ادامه دارد...