کلیساهای فرقه پروتستان در مسیر کلیساهای قرون وسطی
امروزه کلیساها را به سازمان های نسبتا مخوف تبدیل کرده اند با این نرو با اون نیا بشین پاشو فقط یک خط کش فنری کمه...
آنچه امروزه در کلیساهای فرقه پروتستان دیده میشود دیکتاتوری و خفقان محض است که نشان میدهد این فرقه در مسیر بازگشت به دوران سیاه کلیساهای قرون وسطی است.
به گزارش انجمن رهپویان هدایت: کلیساهای تبشیری مسیحیت صهیونیستی راهی در پیش گرفتهاند که قرنها قبل و در دوره تاریکی اروپا، کلیساهای کاتولیک میرفتند و همین رفتارها موجب اعتراض مارتین لوتر و شکل گیری فرقه پروتستان شد اما این فرقه نیز به همان راه قدم برمیدارد.
حاکمیت دیکتاتوری و خفقان بر کلیساهای پروتستانتیزم و پیدا کردن ساختار فرقهای، مشخصه این راه محسوب شده که اعتراض بسیاری از اعضای فرقه را به دنبال داشته است.
در همین خصوص یکی از اعضای کلیساهای پروتستان با انتقاد از رفتار شبان کلیسای خود مینویسد: متاسفانه امروزه کلیساها را به سازمانهای نسبتا مخوف تبدیل کرده اند با این نرو با اون نیا بشین پاشو فقط یک خط کش فنری کمه . خدایا رحم کن
این شخص در ادامه تصریح میکند: شبان کلیسای ما مثل یک نگهبان تمام رفتارهای اعضا را چک میکند و حتی در زندگی شخصی ما دخالت کرده و رفت و آمد ما با افراد باید تحت نظر این آقا انجام بشه هرکس هم مخالفت کنه از کلیسا اخراجش میکنن...
دیگری از رفتارهای توهین آمیز شبان کلیسای خود شکایت کرده و ادامه میدهد: هر طور که دلش بخواهد با ما رفتار میکنه. چند وقت قبل مقابل همه به من توهین کرد وقتی اعتراض کردم گفت تو لیاقت عضویت در کلیسا را نداری و هفته بعدش من را از کلیسا اخراج کردن...
اعتراف اجباری نیز یکی دیگر از مصادیق دیکتاتوری حاکم بر کلیساهای پروتستان است که یکی از اعضای فرقه از آن سخن گفته است.
به گفته این فرد در کلیسایی که عضو است افرادی که فقط مسئول برگزاری جلسات بوده اند، و حتی کشیش نبوده اند، اعضاء را مجبور می کرده اند که در حضور بقیه به گناهان گذشته اعتراف کنند.
بنا به اقرار این فرد، جلسات کلیسایی همیشه همراه با استرس و نگرانی برگزار می شده است، چون همه در معرض اجبار برای اعتراف به گناه قرار داشته اند.
بر اساس این گزارش کسی که در یک جمع مجبور به بیان "غیر قابل گفتن" های زندگی خود می شود، بعد از مدتی احساس بی هویتی و بی ارزشی می کند و از این به بعد می تواند بهترین مهره برای سوء استفاده های بعدی اعم از مالی و ... باشد.
مطالب این افراد و موارد مشابه آن بیش از پیش ساختار فرقهای مسیحیت تبشیری را هویدا میکند و نشان میدهد این فرقه اگر چه منبعث از یک دین است اما اعمال و رفتار سران آن با مسیحیت در تضاد بوده و بهرهگیری از نام مسیحیت فقط با هدف سرپوش گذاشتن بر رفتارهای فرقهای است.
گفتنی است نفی آزادی یکی از وجوه مشترک تمامی فرقهها محسوب میشود. به عبارتی در پی تعهد کاملی که فرقه از عضو خواسته و به دلیل سختیهای درخواستهایی که از سوی فرقه بر فرد اعمال میشود زندگی دموکراتیک عضو دچار خدشه شده و از بین میرود.
آنها عمدا جلوی اهداف تحصیلی، شغلی و دیگر اهداف شخصی را گرفته، خانوادهها را از هم میگسلند، روابط شخصی را به درگیری میکشانند و پیروان را مجبور به تحویل دادن پس انداز، متعلقات و سایر داراییهای خود مینمایند.
این رفتارها موجب سرخوردگی فرد شده و در نهایت او را از جمع جدا کرده و به فردگرایی و تنهایی سوق میدهد امری که بر خلاف فطرت انسانی عمل میکند، چرا که آدمی بالذات جمعگرا است.