وقتی سلطان حسین تابنده مشمول عفو امام خمینی( ره) واقع می شود.
آنچه در ادامه خواهید خواند داستانی از رحمت رهبر کبیر انقلاب اسلامی در خصوص تضییع حق نظام و شدت عمل در بازستانیدن حق مظلوم است
به گزارش رهپویان هدایت آیت الله حاج شیخ محمد مدنی (ناشر الاسلام گنابادی)در کتاب درخانقاه بیدخت چه می گذرد؟ ص164 جریان
عفو امام خمینی (ره) را نسبت به سلطان حسین
تابنده این گونه تعریف می کنند:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آقای سلطان حسین تابنده نگران اعمال
گذشته خود بود، و از پرونده ای که در دادسرای انقلاب اسلامی گناباد تشکیل شده بود
نگران بود ، به همین جهت برادرش آقای نور علی تابنده که به نهضت آزادی و ملی
گرایان پیوسته بود، در تهران تلاش کرد که پرونده برادر خود را مختومه نماید ؛
سرانجام نامه شورای عالی قضایی وبا امضای حجه الاسلام والمسلمین آقای مقتدایی مبنی
بر آنکه آقای سلطان حسین تابنده مشمول عفو امام خمینی (ره) واقع شده است به گناباد رسید.
پس از انتشار این خبر در شهر ، جلسه جامعه روحانیت گناباد تشکیل شد و
تصمیم گرفته شد بنده به همراه حجه الاسلام و المسلمین آقای تقوی مسئول حوزه علمیه
گناباد به طرف تهران حرکت کنیم، وقتی به تهران رسیدیم، به ملاقات حجه الاسلام و
المسلمین مقتدایی رفته و از او سوال کردیم آیا عفو حضرت امام(رض) شامل حق الناس نیز می
شود یا خیر؟ فرمود: خیر
آنگاه وقتی توضیح داده شد که آقای سلطان حسین و پدرانش حقوق
زیادی از مردم تضییع نموده اند، ایشان دستور دادند که :
اولاً: کاروانسرای عمومی که توسط خانقاه بیدخت غصب شده ، باید تخلیه
شود؛ که بحمدالله انجام شد و هم اکنون در اختیار اداره آموزش و پرورش گناباد بوده
و به نام مدرسه فتح المبین فعالیت می کند.
ثانیاً: چون قنات بیدخت قبلاً هشت اینچ آب داشته است و پس از احداث
قنات صالح آباد توسط صالح علیشاه به دو اینچ تقلیل یافته است، تحقیق کارشناسانه
انجام شود ، و چنانچه ثابت شد که قنات صالح علیشاه ، باعث کم شدن آب بیدخت شده است
،باید ورثه صالح علیشاه تمام خسارت وارده بر مردم بیدخت را جبران نمایند.
ثالثاً: اراضی موات کلوت که ثبت شده خانقاه است ونیز کلیه اموال
عمومی که توسط عمال خانقاه غصب شده است فباید برگشت داده شوند.
رابعاً: موقوفاتی که توسط خانقاه غاصبانه تصرف شده اند باید
برگردانده شوند.
اگر ما بپذیریم و معتقد باشیم که
"الظاهر عنوان الباطن" و "از کوزه همان برون تراود که در اوست"
در این صورت اعمال قطب خانقاه و حمایت های او از دولت طاغوت ، و حمایت طاغوتیان از
او ، و نیز حق کشی ها و پایمال کردن حقوق مردم ، ظاهر هایی هستند که بیانگر باطن
آقای قطب می باشند.
و این لاابالی گری و روحیه تساهل و تسامح و بی احتیاطی در مسائل
شریعت ،نشان دهنده طریقت آنان است. و کسانی که در مسئله مهم "حق الناس"
آنگونه بی موالات هستند، چگونه ادعای رهبری طریقت و هدایت و دستگیری از مردم را
دارند؟! آیا چیزی غیر از آن است که همه طریقت ها و ادعا های صوفیانه و و سلسله ها
و انتخاب پیشوند و پسوند "شاه" و "سلطان" برای خود راه هایی
برای اغوای و گمراه کردن مردم ، و چپاول کردن اموال آنان ، واشباع حب ریاست طلبی
خود میباشد؟؟!