رازگشایی کیوان از معمای ملاسلطان
رهپویان هدایت: یکی از راههای شناخت انحرافات فرقههای صوفیه، بررسی احوالات مریدان فرقه است. مریدانی که بعد از عمری بندگی در رکاب مراد و قطب فرقه، برایشان روشن میشود که چگونه سرمایه عمر وزندگی خود را به بطالت و شقاوت گذراندند. اعترافات این افراد میتواند درس عبرتی باشد برای دراویش بیچاره که هنوز خود را از این مسیر ضلالت بار نجات ندادهاند.
کیوان قزوینی از دراویش مأذون و مقرب ملاسلطان گنابادی بود که بعد از 14 سال و برخی گفتند 17 سال درویشی در فرقه نعمت الهیه، خود را از این ورطه هلاکت بار نجات داد. حال میخواهیم ملاسلطان گنابادی که دراویش نعمت الهیه نام او را با مدح وستایش میبرند بشناسیم که آیا واقعاً درخور اینهمه ستایش و تعظیم است یا خیر؟
عباسعلی کیوان قزوینی در کتاب رازگشا خودشیفتگی محض وی را اینگونه روایت کرده است:
"برخلاف همه صوفیان بود میتوان گفت که هیچ قدر مشترک ندارد نه با صوفیان و نه با سایر شعب اسلام و نه با ادیان دیگر ..... ملاسلطان مدعی بود: من در عرض ادیان و یکی از آنها نیستم بلکه در طول آنها هستم و بر همه قاهر و محیطم به احاطه ذاتی. آنجا که منم هیچ دینی نیست تا خودی بنماید و هر جا که آنها هستند من حاضرم."
کیوان بعد از شنیدن این خزعبلات ملاسلطان سعی میکند که مصداق گفتههایش را در رفتار و سلوک وی ببیند اما اعتراف میکند:
"هیچ بهجز آدم عادی ندیدم که الفاظ و اوهام چند را برای خود مسلکی اتخاذ نموده، مانند شاعری که اشعارش را از محالات شیرین به ذوق نزدیک و از وجود خارجی دور کرده باشد."
یکی از اعترافات مهم کیوان در مورد ملاسلطان قطب سی و چهارم فرقه نعمت الهیه این است که این قطب وقت فرقه نعمت الهیه همه افراد بشر را در باطن حیوانهای مختلف میدانست و دمیدن روح انسانی را مشروط به بیعت کردن با خودش میدانست!!! تا زمانی که فرد با وی بیعت نکند، به شکل یکی از حیوانات است و همان لحظهای که با ملاسلطان بیعت میکند، صورت انسانی به ماده جسمانی او دمیده میشود.
امروز جایگاه این فرد معلومالحال در میان دراویش فرقه نعمت الهیه بهقدری بالاست که زیارت مزار وی برای دراویش بهعنوان یک دستور مؤکد بوده و دراویش موظف هستند و بر مزار وی تعظیم کنند. یکی از افتخاراتی که خاندان تابنده به آن فخر میفروشند این است که فرقه نعمت الهیه گنابادیه سلطان علیشاهیه، ارثیه اجداد پدریشان همچون ملا سلطان گنابادی است.
بدا به حال دراویش بیچارهای که مسیر زندگی خود را در اختیار چنین افرادی داده و خود را سرسپرده فرزندان ملاسلطان کردهاند و با شعری از کیوان قزوینی در مورد وی، این مطلب را به پایان میبریم.
مینماید در نظر از دور آب
چون روی نزدیکی باشد آن سراب
گنده پیر است او و از بس چاپلوس
خویش را جلوه کند چون نوعروس
هین مشو مغرور آن گلگونه اش
نوش نیش آلوده او را مچش