درگیری عبدالقادر گیلانی با عزرائیل ملک مقرب
این فرقه صوفیه مدعی است که مسلکشان از جانب جبرئیل امین بر پیامبر اعظم (ص) نازل شد. بعد از پیامبر به حضرت علی (ع) به امام رضا (ع) ختم میشود. عناصر این فرقه بر این باور هستند که بعد از دوران حیات امام رضا (ع)، فشار بر ائمه معصومین وارد شد و آنان نتوانستند به تربیت عرفانی و مذهبی مسلمانان بپردازند! و حضرت ثامنالحجج، این مسئولیت سنگین را به فردی به معروف کرخی سپردند.!!! بعدازآن مشایخ این فرقه افراد معلومالحالی همچون شیخ سری سقطی، شیخ جنید بغدادی بودند تا نوبت عبدالقادر گیلانی شد.
علامه امینی ره بخشی کتاب ارزشمند الغدیر را به خرافات و جعلیات مربوط به عبدالقادر گیلانی اختصاص داده است و بهصراحت در کتابشان مرقوم فرمودند: این نمونههایی است از اوهامی که دستِ غلو درباره مناقب شیخ عبدالقادر پرداخته است و ما هرگاه درصدد بودیم تمام چیزهایی را که به شیخ عبدالقادر به نام کرامات و درواقع خرافات نسبت داده که نه موافق شرع اقدس اسلام و نه موردقبول عقل و نه سازگار با منطق است، بیاوریم درواقع دائرةالمعارفی پرحجم باید تهیّه میکردیم که درمجموع موجب خنده شما بود و گاهی هم شمارا به گریه وامیداشت.
در خاتمه برای شناخت بهتر یک نمونه از مطالب ذکرشده تحت عنوان "عبدالقادر گیلانی با عزرائیل درگیر میشود" در کتاب شریف الغدیر را بهاختصار بیان میکنیم: یکی از خدمتکاران شیخ عبدالقادر گیلانی درگذشت. زنش پیش او آمد و ناله و گریه کرد و از او خواست که شوهرش را زنده کند. شیخ به مراقبت روی آورد و در عالم باطن دید که ملکالموت علیه السّلام به آسمان صعود میکند. و با خود ارواحی را که آن روز قبض کرده، همراه دارد. گفت: ای ملکالموت، بایست و روح خدمتگزار مرا به من بده و نام آن خادم را گفت. ملکالموت اظهار داشت: من ارواح را بهفرمان الهی میگیرم و به درگاه عظمت او تقدیم میکنم. این چگونه ممکن است روحی را که به امر پروردگار قبض کردهام به تو بدهم. شیخ، درخواست دادن روح خادمش را تکرار کرد. و او از دادن روح وی خودداری کرد، درحالیکه در دستش ظرفی معنوی به شکل زنبیل قرار داشت که ارواح گرفتهشده در آن روز، در آن ظرف بود. با نیروی محبوبیت زنبیل را کشید و از دست او گرفت و ارواح همه متفرق شده به اندامهای خود بازگشتند. در این حال، ملکالموت با پروردگارش مناجات کرد. گفت پروردگارا تو ازآنچه بین من و بین محبوب و ولیّت عبدالقادر گذشت، آگاهی او به نیروی سلطنت و صولتی که داشت، ارواحی را که امروز قبض کرده بودم از من گرفت. خدای جلجلاله به او خطاب کرد: ای ملکالموت، بهدرستی که غوث اعظم محبوب و مطلوب من است. چرا روح خدمتکارش را بدو پس ندادی؟ ارواح زیادی به سبب این روح از دستتو رفته است. ملکالموت در آن موقع پشیمان شد.
حال قضاوت با شما، چنین فردی که اینگونه کرامات غیرمعقول و خرافی برای او درست کردهاند چگونه میتواند موجب سعادت فرد مسلمان در پیشگاه خداوند باریتعالی باشد؟