تحریم طلاق در مسیحیت و افزایش روزافزون آن بین مسیحیان
تصویر پست فعال تبشیری درباره طلاق در شبکه اجتماعی
باید به این نکته توجه داشت که "طلاق" تا دو قرن گذشته در مسیحیت ممنوع بوده و "تفریق جسمانی" بهمدت سه سال و ادامه مجدد زندگی بهصورت اجباری، جایگزین آن شده بود؛ ولی امروزه بر خلاف کتاب مقدس در جوامع مسیحی، طلاق واژهای آشنا محسوب میشود.
علیرغم اینکه مسیحیان در گذشته تعلق خاطر زیادی به مبانی دینی خود داشتند و برای پاسداشت آن حاضر به پذیرش عواقب سنگین احکامی چون طلاق میشدند، ولی امروزه افرادی که با اهداف گوناگونی به جرگه فرقه مسیحیت صهیونیستی در میآیند؛ چندان علقه و پیوندی با اساس مسیحیت راستین برقرار نمیکنند.
همچنانکه از گفتههای مسئولین کلیساها و مجریان شبکههای ماهوارهای متعلق به فرقه مسیحیت پروتستانی بر میآید، تعداد قابل اعتنایی از گروندگان به این فرقه را افرادی تشکیل میدهند که به مسیحیت نه به عنوان یک دین، بلکه بهعنوان پلی برای رسیدن به اهداف دنیوی، نگاه میکنند.
اهدافی چون: گرفتن پناهندگی و جواز اقامت در برخی کشورهای غربی، آزادیهای خارج از ضابطه، برقراری ارتباط با جنس مخالف، مصرف مشروبات الکلی، رسیدن به مطامع مالی و اقتصادی و ... بخشی از اهداف اعضای فرقه مسیحیت صهیونیستی را شامل میشود.
از پیش مشخص است، پیوند ازدواجی که از دل کلیساهای غیرقانونی خانگی یا کلیساهای ساختمانی فاقد مجوز و یا تجمعات مختلط بهنام مسیحیت- که در اکثر موارد بدون آگاهی و رضایت خانوادهها صورت میگیرد- بیرون بیاید، فاقد هرگونه استحکام و بنیان است.
آشناییهایی که در مجامع غیرقانونی و پنهانی برای طرفین حاصل شود، بهطور قطع و یقین نمیتواند مقدمه خوبی برای امر مهمی چون ازدواج باشد و پرواضح است، با گذشت زمان و عبور از احساسات زودگذر، این ارتباط از هم پاشیده میشود.
بر اساس این گزارش، برای طلاق علتهای زیادی برشمردهاند؛ اما آنچه در بین مسیحیان نظرها را به سمت خود جلب میکند، اقدام به این عمل با وجود تحریم آن در جملاتی از کتاب مقدس و تائید آن توسط کلیساها است.
در انجیل متی باب 5 جملات 31 و 32 آمده است:"همچنین گفته شده که هر زن خود را طلاق دهد، باید به او طلاقنامهای بدهد، اما من به شما میگویم، هرکه زن خود را جز بهعلت خیانت در زناشویی طلاق دهد، باعث زناکار شدن او میگردد؛ و هرکه زن طلاق داده شده را به زنی بگیرد، زنا میکند."
حکم ممنوعیت طلاق در رساله اول قرنتیان باب 7 جملات 10 و 11 با صراحت بیشتری بیان شده: "حکم من برای متاهلان این است-نه حکم من، بلکه حکم خداوند- که زن نباید از شوهر خود جدا شود. اما اگر چنین کرد، نباید شوهر اختیار کند و یا اینکه باید با شوهر خود آشتی نماید. مرد نیز نباید زن خود را طلاق گوید."
با وجود این دستورها، راههایی که به ذهن زن و شوهر خواهان طلاق میرسد، ارتکاب گناه زنا، فرار و ترک خانه، اقدام به قتل یا خودکشی بوده که هر کدام عواقب سوئی داشته و مصادیقی از آن نیز مشاهده شده است.
همچنین افراد جدا شده، در صورت ازدواج مجدد هم در حال ارتکاب زنای مستمر هستند. از اینرو راه دیگر فرار از این احکام غیر منطقی، کنار گذاشتن حکم کتاب مقدس و تدوین قانونی مطابق با نیاز جامعه است که هماکنون این کار در کشورهای مسیحی و جامعه اقلیتهای مسیحی در کشورهای دیگر، بهکار گرفته شده و در واقع به نارسا بودن کتاب مقدس بهطور ضمنی اقرار کردهاند.
مقررات سختگیرانهای که درباره طلاق-صرفنظر از کراهت شدیدی که این عمل دارد- در مسیحیت وجود دارد، چندان منطبق با عقل و مقتضیات اجتماع نیست؛ چرا که اگر دو نفر که عقد ازدواج با یکدیگر منعقد کرده و بههر دلیلی قادر به ادامه زندگی نباشند، به بنبستی بسیار سخت برخورد میکنند.
در این حالت، ادامه زندگی مشترک باعث بروز دشواریهایی برای طرفین شده و جدایی نیز امکان ازدواج مجدد را میگیرد و یا بهعبارتی دیگر در هر طلاقی که بین مسیحیان واقع میشود، طرفین آن الیالابد باید زندگی مجردی و انفرادی خود را ادامه دهند که ناگفته پیداست سرنوشت شومی در انتظار این افراد نشسته است.
گفتنی است، دست نیافتن به راهحلی منطبق با جامعه و مطابق با دستورات کتاب مقدس در ارتباط با پدیده طلاق، بهعنوان یک نقص و کمبود برای مسیحیت محسوب میشود؛ چرا که تمامی احکام ادیان، باید مبتنی بر یک مصلحت یا مفسدهای باشد که عقلائی باشد و جوابگوی نیاز بشر باشد که این مهم در مساله طلاق مسیحیت، به چشم نمیخورد.