زن، مقدس در قرآن کریم و درجه دوم در کتاب مقدس( بخش هفتم)
وقتی که عیسو فرمان می دهد تا شکاری برای اسحاق آورده و از آن خورشتی درست کند تا پدر به او برکت پیامبری پس از خود را بدهد،رفقه با گول زدن یعقوب مانع از این کار می شود.
رفقه در ابتدا مطیع خداوند خود بوده که خود را به او واگذار کرده و از سرزمین خود دور شده است ولی ظاهرا تولد فرزندانشان بین آن دو جدایی ایجاد کرد.
رفقه با خداوند خود سخن می گوید و از نزاع دو فرزند در شکمش می پرسد و جالب این که در منابع مسیحیت، رفقه را آگاه تر از اسحاق نسبت به فضیلت فرزندانش دانسته اند.
چون عیسو زنانی غیرخداپرست اختیار کرده بود و نیز محبت رفقه نسبت به یعقوب بیشتر بود تصمیم می گیرد تا یعقوب را به جای عیسی برای برکت دادن توسط اسحاق برگزیند. آن هم عیسویی که تخت زادگی خود را خوار شمرده! و به آشی آن را فروخته بود.
از این رو رفقه درست تر از اسحاق که پیامبر خدا است، فرزندانش را شناخته بود و جانشین اصلح را انتخاب کرد! ولی گناه او این بوده است که در کار خدا دخالت کرده و منتظر نشده که خداوند، خود، کارها را اصلاح کند! همچون ساره که در تصمیم گیری عجله نمود او نیز چنین بود و گویی فراموش کرده بود که زمام امور دست خداست.
البته گناه جاسوسی و مخفیانه به حرف عیسو و اسحاق گوش دادن هم باید به کارهای زشت او افزود.
راحاب، نیز از زنانی است که فقط در کتاب مقدس مسیحیان به آن اشاره شده است و از وی با عناوینی همچون راحاب زانیه و راحاب فاحشه، نام برده شده است.
در یوشع باب 2 جمله 1 آمده است : و یوشع بن نون دو مرد جاسوس از شِطّیم به پنهانی فرستاده، گفت: «روانه شده، زمین و اریحا را ببینید.» پس رفته، به خانه زن زانیه ای که راحاب نام داشت داخل شده، در آنجا خوابیدند.
طبق این جمله، هنگامی یوشع بن نون گروهی را برای جاسوسی به سرزمین پادشاه اریحا می فرستد، این راحاب است که آنها را پذیرفته و پنهان می دارد و در مقابل این کار از آنها محافظت جان خویش و خانواده اش در برابر عذاب الهی را خواستار می شود.
همچنین در یعقوب باب 2 جمله 25 آمده است : و همچنین آیا راحاب فاحشه نیز از اعمال عادل شمرده نشد وقتی که قاصدان را پذیرفته، به راهی دیگر روانه نمود؟
شرح زندگانی راحاب، به گونه ای است که وی پس از نجات با مردی اسرائیلی به نام سامران ازدواج می کند و این زن زنا کار و فاحشه، در نسب نامه عیسی(ع) قرار دارد، زیرا پسر او «بوغر» با زنی نام «روت» ازدواج می کند که در واقع مادر بزرگ داود است.
ادامه دارد...