نقش کتاب مقدس و ارباب کلیسا در ظهور فمینیسم(بخش اول)
انجمن رهپویان هدایت: درمیان عوامل مختلف فرهنگی،اجتماعی،سیاسی و اقتصادی کـه در ظـهور فـمینیسم نقش داشتهاند، عامل دین مهمترین نقش را ایفا کرده است.تأثیر و نفوذ دین در اروپا ازیکسو و رویکرد تبعیضآمیز جـنسیتی کتاب مقدس و ارباب کلیسا ازسویدیگر،موجب شد که جنبش زنان در ابتدا با تفسیر و تـوجیه دلخواهانه از آموزههای مسیحیت و سـرانجام بـا نفی و طرد کامل آن،بهتدریج به موضع رویارویی با آموزههای کتاب مقدس سوق پیدا کند.این نوشتار به اختصار به سیر تحول جنبش زنان و مواضع ضد دینی هستههای اولیه تشکیلاتی فمینیستها ازجمله زنـان سالندار،انجمن جورابآبیها،لژهای زنانه،فراماسونری و کوئیکرها اشاره میکند و سرانجام درجهت ردیابی بازتاب تشکیلات مذکور بر فمینیسم،به معرفی و تبیین اجمالی نظریات سهتن از بزرگان این نهضت،جان استوارت میل،برتراند راسل و سیمون دوبوار،میپردازد.
نهضت زنان چون در آغاز به صورت جـنبشی اجـتماعی - حقوقی ظاهر شد و هدفهای سیاسی - اجتماعی و فرهنگی آن در مسیر رفع تبعیض از جامعهی زنان خـلاصه و دنـبال مـیشد، بنابراین رویکرد الاهیات فمینیستی از همان آغاز در ردیف الاهیاتهای رهایی بخش قرار گرفت و به رویـارویی و چـالش با تقریرهای سنتی الاهیاتی پرداخت.
در فرهنگ “روتلیچ آغاز پیدایش الاهیات فمینیستی معاصر سال 1960 بـا ظـهور مـقالهی “والری سیوینگ با عنوان “موقعیت بشر: چشماندازی زنانه” تعیین شده است؛ این مقاله با سؤالی نـقدگونه بـر کتاب الاهیدان معروف “راینهولد نیبور به نام “سرشت و سرنوشت انسان” همراه بـود. نـیبور گـناه را تکبر و شهوت رانی تحلیل کرده و تکبر را گناه بزرگتر میشمرد.
سیوینگ این گناه را مختص مردان و فقدان آن را بـرای زنـان بـه علت کمبود و ضعف، گناه میدانست.
عرصهی دیگری که فمینیستها را به فکر چارهاندیشی عـقیدتی و الاهـیاتی واداشت، تغییر فرهنگ و ادبیات مذکر گرای حاکم بر متون دینی و از جمله کتاب مقدس بود که بـه تـقلید و تأثر از جریانهای فرهنگی - ادبی و روشهای علمی و تاریخی معاصر درصدد تصحیح و نقد مـتن کـتاب مقدس برآمدند. فمینیستها به خود واژهی "الاهـیات اعـتراض داشـته و آن را لفظی مذکر میدانند؛ زیرا این واژه مـرکب از دو واژه یـونانی "خدای مذکر" و "کلمه" است. از این رو الاهیات به معنای سخن گفتن دربارهی خدای مذکر سـت. فـمینیستها در مقابل پیشنهاد کردهاند که بـه جـای آن واژه (Thealogy) کـه (Thea) یـعنی الاهه و به خدای مؤنث اطلاق مـیشود، بـه کار رود. بنابراین از الاهیات مسیحی به (Christian Thealogy) تعبیر میکنند.
موضوع دیگری که بعضی از الهیدانان مـعاصر مـطرح کردهاند، دستبردها و تحریفاتی است که در طـی قرون گذشته در محتوای کـتاب مـقدس به عمل آمده، از جملهی آنـها تـغییر بعضی از اسماء و ضمائر مؤنث به اسماء و ضمائر مذکر که خـود حـاکی از روح زن ستیزی رهـبران کـلیسایی میباشد. "هانس کونگ"1928م مـشاور الاهـیاتی رهـبر اسبق واتیکان پاپ ژان بـیست وسـوم بین سالهای 1962 تا 1972 م چـنین ادعـا میکند که “یونیا”، نام یکی از حواریون زن عیسی مسیح بود که در نسخههای بعدی کتاب مـقدس آن را تـغییر دادهاند و به اسم مذکر “یونیاس درآوردهـاند. چـنانکه در رسالهی پولس رسـول بـه رومـیان باب شانزده، آیـه هـفت چنین آمده: “واندرونیکوس و یونـیاس خویشان مـرا که بـا من اسیر میبودند، سلام نمایید که مـشهور در مـیان رسولان هستند و قبل از من در مسیح شـدند”
بـازتـاب مـنفـی ایــن گونـه تحریفـات و سـتیـزهجوییها عـکس العمل متقابل فمینیستها را در بر داشته و آنان نیز متقابلاً به تحریف و ستیزه جویی و انکار و یا تأویلات غـریبی روی آوردهـاند کـه دست کم از جعل ندارد؛ به عنوان مـثال “الیـزابت کـدی اسـتانتون” در تـفسیری کـه به نام “انجیل زنان” بر کتاب مقدس نوشته، انسان (آدم و حوا) ساکن در بهشت را دارای سیستم دو جنـسیتی یا آندروژنی دانسته است. یعنی مدعی است که آن دو نه مرد بودهاند و نه زن.
عضی از الاهی دانان معاصر که خود نیز دارای گرایشهای فمینیستی هستند، محورهای عمدهی چالشهای فمینیستها را با الاهیات مسیحی در سه زمینه خلاصه کردهاند؛” مری جوویور (1924) میگوید: “میتوان منتقدان فمینیست مسیحیت را بر حـسب سـه جنبه از آثار اولیه آنها شناخت:1- عدهای معتقدند که زنان در متون دینی و تاریخی تقریباً مشهود نیستند و عمداً مغفول واقع شـدهاند. 2- نظر برخی دیگر آن است که اندک مطالبی را هم که دربـارهی زنـان میتوان یافت، خوشایند نیست. زنان اساساً شهوت برانگیز و حریص و عصیانگر و به عنوان “راه ورود شیطان” معرفی میشوند که محتملاً به صورت الهی خلق نـشدهاند و بـه معنای واقعی کلمه انسان نـیستند و از آنـان به عنوان بدکاره، باکره، همسر یا مادر مردان مشهور یاد میشود. ذاتاً ناقص و حقیرند و چون کودکان وابسته به مردان هستند که در این حالت بـرای سـلطه مطلوبند و تحت کنترل مـردان واقـع میشوند. برای احراز مقام روحانی تناسب ندارند و چنان ناپاک و ناخالصند که نمیتوانند در مکانهای مقدس قدم بگذارند. به لحاظ جنسی، سیری ناپذیرند و بیهیچ گذشتی آزار دهندهاند. بیشتر این مطالب را میتوان در نوشتههای آبـاء کـلیسا و آثار متکلمان قرون وسطا یافت. اما این واقعیت که هنوز بعضی از استدلال ها بر ضد انتصاب زنان به مقامات روحانی و مشارکت کامل آنان در رهبری کلیسا دارای تأثیر و نفوذند، موجب خشم و نـاراحتی بـسیاری از زنان مـسیحی است. 3- اعتقاد بعضی دیگر آن است که فمینیستها به دنبال یافتن زنانی هستند که در تاریخ مسیحی گمنام بـودهاند و میخواهند بعضی از زنان مهم و غیرعادی را که زندگی آنان موجب تحول مـسیحیت شـده اسـت، دوباره احیاء کنند. فمینیستها به زبان خدای مذکر در کتاب مقدس اعتراض کردهاند و کوشیدهاند که الاهیاتهای جدیدی خـلق کـنند تا آموزههای سنتی مسیحی نظیر تثلیث را مجدداً تفسیر کنند و تلاش کردهاند که روشـهای جـدیدی بیابند تـا تعامل خود با الوهیت را در اصطلاحات نمادی و عملی به تصویر بکشند”
“مک گراث” استاد الاهـیات دانشگاه آکسفورد نسبت و چالش بین الاهیات مسیحی و فمینیسم را این گونه تحلیل میکند: “رابـطهی فمینیسم با مسیحیت از آن جـهت تـیره و بحرانی شد که تصور می شد که ادیان، زنان را انسانهای درجه دو میدانند و این به دو دلیل است: یکی نقشی که آنان برای زنان قائلند و دیگری شیوهای که با آن تصویر آنها از خدا فـهم میشود و چهرهای که آنها از خدا در ذهن ترسیم میکنند. این اندیشهها به تفصیل در آثار “سیمون دوبوار”مانند “جنس دوم” (1945م) مطرح شده است. بعضی از فمینیستهای پسا مسیحی از جمله “مری دیلی” در کتاب “در ورای خـداوند پدر” (1973مـ) و “دفنی همپسن” در کتاب “الاهیات و فمینیسم” (1990م) معتقدند که مسیحیت به سبب نمادهای مردانهاش برای خدا و چهرهی مردانهی نجاتبخش و تاریخ بلند رهبران و متفکران مرد، از زنان فاصله گرفته و لذا ناتوان از نجات یافتن اسـت. بـه عقیدهی آنان، زنان باید با آن فضای ظالمانه وداع کنند. کسان دیگری مانند “کارل کریست” در کتاب “خندهی آفرودیت” (1987) و “نومی راث گلدنبرگ” در کتاب “تغییر خدایان” (1979) معتقدند که زنان میتوانند با بـازیابی و احـیاء دینهای ایزد بانوان باستانی (یا ابداع ادیان تازه) و رویگردانی تمام عیار از مسیحیت سنتی، به آزادی دینی دست یابند.
ادامه دارد...