رهپویان هدایت

این وبلاگ با هدف روشنگری پیرامون مسیحیت صهیونیستی و تبشیری راه اندازی شده است

رهپویان هدایت

این وبلاگ با هدف روشنگری پیرامون مسیحیت صهیونیستی و تبشیری راه اندازی شده است

رهپویان هدایت
انتقادات و نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
جهت ارسال سئوالات خود از قسمت "تماس با من" اقدام نمایید.
پاسخگوی سئوالات شما هستیم .
با تشکر.

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/antisect

ارتباط با ادمین کانال:
mh_ahmadi80
بایگانی
نویسندگان
پنجشنبه فروردين ۲۳ ۱۳۹۷، ۰۹:۱۳ ق.ظ

امام کاظم (ع) و ماجرای راهب مسیحی و مرد هندی

انجمن رهپویان هدایت: یعقوب بن جعفر می گوید: «نزد حضرت موسی بن جعفر (ع) بودم که فضل بن سوار آمد و گفت که: «مردی از اهل نجران یمن به همراه زن و مردی که از راهبه‌ای نصرانی هستند، اجازه ورود می خواهند.» امام کاظم (ع) فرمود: «فردا آنها را نزد چاه ام الخیر بیاور» ما فردا رفتیم به همانجا، آنها را دیدیم که آمده‌اند، پس امام کاظم (ع) دستور فرمود که حصیری که از برگ خرما ساخته بودند را آوردند و زمین را با آن فرش کردند.

پس حضرت نشست و ایشان نیز نشستند. سپس آن زن شروع کرد به سوال کردن و مسائل بسیاری را پرسید و حضرت تمامی آنها را جواب داد. سپس امام کاظم (ع) از آن زن سوالهایی را پرسید و او نتوانست به هیچ یک از سوالهای آن حضرت پاسخ دهد، پس اسلام آورد. آنگاه آن مرد راهب شروع به سوال کردن کرد و حضرت به تمام آن سوالها جواب فرمود.

سپس آن راهب گفت: که من در دین خود محکم بودم و نگذاشتم در روی زمین مردی از نصاری را که علم او به علم من برسد و به تحقیق شنیدم، مردی در هند می‌باشد که هر وقت بخواهد در یک شبانه روز به بیت‌المقدس می‌رود و بعد به منزل خود در زمین بر می‌گردد. من گفتم: «این مرد در کجای هند است؟» گفت: «در سندان است.» گفتم: «به من از احوالات آن مرد خبر بده و بگو او از کجا این قدرت را بدست آورده است؟» گفت:«او آن اسمی را آموخته است که آصف – وزیر سلیمان – به آن آگاهی یافت و بوسیله آن، تختی که در شهر سبا بود را آورد و حق تعالی آن را در کتاب شما و کتابهای ما ذکر فرمود.» سپس حضرت امام کاظم (ع) از او پرسید: «برای خدا چند اسم است که اگر کسی خدا را به آن اسمها بخواند، دعایش مستجاب شده و برگشت داده نمی‌شود؟» راهب گفت: «اسمهای خدا بسیار است و اما حتمی ترینشان که سائلش نومید نمی‌شود هفت اسم است.» امام کاظم (ع) فرمود: «خبر بده به من آنچه را که از آنها در حفظ داری.» راهب گفت: «نه! قسم به خدائی که تورات را به موسی نازل کرد و عیسی را عبرت عالمیان و برای امتحان شکر گذاری صاحبان عقل فرستاد و محمد صلی الله علیه و اله و سلم برکت و رحمت گرداند و علی (ع) را عبرت و بصیرت گرداند، یعنی او را سبب عبرت گرفتن مردمان و بینائی ایشان در دین نمود و اوصیاء را از نسل محمد و علی (ع) قرار داد، نمی‌دانم که آن هفت اسم چیست و اگر آنها را می‌دانستم در طلب آنها به کلام تو محتاج نمی شدم و نزد تو نمی‌آمدم و از تو سوال نمی‌کردم. حضرت به او فرمود: «برگرد به صحبت درباره آن شخص هندی.» راهب گفت: «من آوازه این اسمها را شنیده بودم ولکن نه باطن آنها و نه ظاهر آنها را می‌دانم و نمی‌دانم که آنها چیست و چگونه است و علمی به خواندن آنها ندارم.» من روانه شدم تا به سندان هند رسیدم.

پس از احوال آن مرد پرسیدم، گفتند: او در کوهی دیری بنا کرده است و از آن بیرون نمی‌آید و دیده نمی‌شود مگر در هر سالی دو مرتبه، و اهل هند اعتقاد دارند که خداوند متعال برای او چشم‌های در دیرش روان کرده است و برای او بدون تخم پاشیدن، زراعت روئیده میشود و برای او کشت می‌شود بدون آنکه کشت و زراعتی نماید. پس رفتم تا به درب دیر او رسیدم، سه روز در آنجا ماندم و درب دیر را نمی‌کوبیدم.

پس در روز چهارم ماده گاوی را دیدم که بر او بار هیزم و پستانهای او بسیار بزرگ بود، آن گاو آمد و بر درب دیر فشار آورد و آن را باز نمود و داخل شد. من نیز به دنبال او رفتم و داخل شدم. پس آن مرد را دیدم که ایستاده است. او به آسمان نگاه می‌کرد و می‌گریست و به زمین نگاه می‌کرد و گریه می‌کرد و به کوه ها نظر می‌کرد و می‌گریست. پس من از روی تعجب و حیرت، به مرد هندی گفتم: سبحان الله! چقدر مثل تو در این زمانه کم است. مرد هندی گفت: «به خدا قسم، من نیستم مگر حسنهایی از حسنات مردی (یعنی حضرت موسی بن جعفر (ع)) که او را واگذاشتی و به اینجا آمدی.»

به او گفتم: «به من خبر داده‌اند که نزد تو اسمی است از اسمهای خدای تعالی که به وسیله آن اسم، در یک شب به بیت المقدس میروی و بر میگردی.» گفت: «آیا بیت‌المقدس را میشناسی؟!» گفتم: «من بیت المقدسی را نمی‌شناسم مگر بیت المقدسی که در شام است.» گفت: «نه آن بیت المقدس منظور نیست بلکه منظور آن خانه‌ای است که مقدس و پاکیزه شده می باشد و آن بیت آل محمد علیهم السلام است.» گفتم: آنطور که من شنیده‌ام تا به امروز بیت المقدس است.» گفت: «آن محرابهای پیغمبران است و آنجا را حظیره المحرایب میگفتند یعنی محوطه‌ای که محرابهای پیغمبران در آنجا است، تا آنکه زمان فتره آمد یعنی آن زمانی که ما بین محمد و عیسی (ع) بود و بلا به اهل شرک نزدیک شد و نقمتها و عذابها در خانه های شیاطین آمد و سخنان آهسته در خانه های شیاطین بلند و آشکار شد و بدعتها و شبه های باطل در مجالس علمای اهل گمراهی و ضلالت بوجود آمد، پس نامها را از جاهایی به جاهای دیگر نقل کردند و نامها را به نامهای دیگری تغییر دادند و این است مراد از قول خدای تعالی:«ان هی الااسماء سمیتموها انتم و اباوکم ما انزل الله بها من سلطان.» [۱] «یعنی:این بتها جز نامهایی که شما و پدرانتان برآنها نهاده‌اید، چیز دیگری نیست و خدا هیچ دلیلی بر معبودیت آنها نازل نفرموده است. گفتم: «من سفر کردم بسوی تو از شهری دور و برای رسیدن به تو از دریاها گذشتم و سختیهای زیادی را کشیدم تا اینکه به خواسته و حاجت خود برسم. گفت: «مادرت، تو را حامله شد در حالی که نزد او ملکی کریم حاضر گردید و پدرت هر وقت که اراده نزدیکی با مادرت را داشت غسل می‌کرد و با حال  پاکیزگی نزد او می‌آمد و پدرت قسمت چهارم انجیل یا تورات را در آن بیداری شب خوانده بود که عاقبت او و تو به خیر شده است.»

حال برگرد از هر جا که آمدی و برو به مدینه محمد صلی الله علیه و اله و سلم که به آن مدینه طیبه میگویند و نام آن در زمان جاهلیت یثرب بوده است.  در مدینه به محلی برو که به آن بقیع میگویند بعد سوال کن که خانه مروان کجاست، پس آنجا منزل کن و سه روز در آنجا بمان تا کسی نفهمد که برای چه کاری آمده‌ای! سپس با آن پیرمرد سیاهی که بر در آن سرای، بوریا می‌بافد مهربانی کن و به او بگو: کسی که در کنج خانه تو منزل می‌کرد، مرا به سوی تو فرستاده است. سپس از او احوال موسی بن جعفر علیه السلام را سوال کن و بپرس از او که مجلس او کجاست و در چه ساعتی به آن مجلس می‌آید؛ پس آن پیرمرد تو را راهنمایی خواهد کرد.»

گفتم: «هرگاه آن جناب را ملاقات کردم چکار کنم؟» گفت: «هرگاه آن حضرت را ملاقات کردی از آنچه شده است و آنچه خواهد شد سوال کن و از معالم دین هر چه گذشته و هر چه باقی مانده است راهنمایی بخواه.» چون کلام راهب به اینجا رسید حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به او فرمود: «بدرستی که او تو را نصیحت کرده است.» راهب گفت: «فدایت گردم! نام او چیست؟» حضرت فرمود: «نام او، متمم بن فیروز است و او از ابناء عجم می‌باشد و از کسانی است که ایمان آورده به خداوند یکتا که شریک ندارد و پرستیده است او را با اخلاص و یقین و از قوم خود گریخته است، چون ترسیده که آنها دین او را ضایع کنند. پس پروردگارش به او حکمت بخشید و او را به راه راست هدایت فرمود و وی را از متقیان گرداند و میان او و بندگان مخلص خود شناخت و آشنائی قرار داد. او در هر سال به مکه آمده و حج می‌گذارد و در سر هر ماه، یک عمره بجای می‌آورد و از جای خودش از هند تا مکه به فضل و اعانت خداوند می‌آید، و اینچنین خداوند شکرگذاران را جزا میدهد.» سپس راهب مسائل بسیاری را امام کاظم (ع) پرسید و حضرت به همه آنها پاسخ فرمود. سپس حضرت از راهب سوالهایی پرسید که راهب نتوانست به هیچ کدام از آنها جواب بدهد، پس حضرت خود به آنها جواب داد.

سپس راهب گفت: «به من خبر بده از هشت حرفی که نازل شده از آسمان، بعد چهار تا از آن هشت حرف در زمین ظاهر شد  و چهارتای دیگر در آسمان باقی ماند (یعنی هنوز آنها به فعل نیامده است)، بگو آن چهار حرفی که در آسمان باقی مانده است بر چه کسی نازل می‌شود و چه کسی آنها را تفسیر خواهد کرد.» حضرت فرمود: «خداوند نازل خواهد کرد آنها را بر قائم ما و او آنها را تفسیر خواهد کرد چیزی را نازل خواهد فرمود که بر صدیقان و رسولان و هدایت شوندگان نازل نفرموده است.» راهب گفت: «به من دو حرف از آن چهار حرف که در زمین است را بگو.» حضرت فرمود: «به تو همه آن چهار حرف را می‌گویم: پس اول توحید است، و دوم رسالت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم است بر حالی که از آلایش خالص شده باشد، و سوم ما اهل بیت پیغمبر هستیم، و چهارم آنکه شیعیان ما، از ما می‌باشند و ما، از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم هستیم و رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم از خدا. (یعنی این اتصال و تعلق شیعه ما به ما و ما به پیغمبر و پیغمبر به خدا بواسطه حبل و ریسمانی است که مراد از آن دینی است که با ولایت و محبت باشد.)

پس راهب گفت: «شهادت می‌دهم که نیست معبودی جز خداوند، او یکتاست و شریکی برای او نیست و بدرستی که محمد صلی الله علیه و اله و سلم رسول خدا است و اینکه آنچه از نزد خدای تعالی آورده است حق است و اینکه شما برگزیده خدا هستید از مخلوقین و اینکه شیعیان شما پاکیزه هستند و عاقبت نیکو برای آنها است.»[۲]

پی نوشت ها:

[۱] سوره ی نجم آیه ی ۲۳٫

[۲] کافی –  منتهی الآمال.

منبع: حدیث اهل بیت: عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام کاظم؛ واحد تحقیقاتی گل نرگس، شاکر چاپ اول ۱۳۸۶٫ برگرفته از کتاب دانشنامه امام کاظم علیه السلام

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۲۳
انجمن رهپویان هدایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی