ریشه های خیانت پیشگی بهائیان
سردمداران فرقه ضاله بهائیت به هیچ عنوان به خدا یا دین باوری نداشتند و ادعاهای گزافی مانند دعوی الوهیت و خدایی که از آن ها سرزد این مطلب را کاملا تایید می کند. آن ها خود می دانستند که بر مسیر باطل قدم گذاشته اند و این لفاظی هایی که می کنند جز مشتی خیالات و اوهام پوچ نیستند.
رهپویان هدایت: جدای از بی ایمانی، بی اخلاقی و گمراه کردن ساده لوحان از دیگر ویژگی های این مدعیان دروغین می توان به بی تابی و بی قراری آن ها در مشکلات اشاره کرد تا جایی که روی به کفرگویی می آوردند. عبد بها فرزندی داشت به نام حسین افندی که به شدت دلبسته وی بود.
عبد بها در توصیف فرزندش می گوید: "سه چهار ساله بود وقتی خواب بودم به آهستگی در رختخواب من میآمد کیفیتی داشت که به وصف نمی آید ." تعبیری که عبد بها در توصیف حسین افندی به کار برده است به هیچ عنوان مشخص نمی کند که قصد وی چه بوده است. (گویی و مبهم نویسی از ویژگی های سردمداران فرقه ضاله بهائیت تا به این واسطه پیروان ساده لوح متوجه عمق جهل و ضلالت آن ها نشوند)
پس از چندی حسین افندی در سن چهار سالگی از دنیا می رود و عبدبها دچار نوعی جنون و تشویش می شود و در جواب تسلی فردی که به او اظهار می دارد محزون مباشید خداوند کریم است می گوید: کریم کسی است که آنچه را بخشیده پس نگیرد پس چرا خدا حسین افندیم را پس گرفت؟
این واقعه و امثال آن پرده از چهره پلید سردمداران بهائیت بر می دارد و مشخص می کند که این طیف چون خود واقف به بطلان خویش هستند در هنگام بلایا تا چه حد آشفته و لئیم می گردند تا جایی که فراموش می کنند چه مدعیاتی داشته اند.
امروزه نیز بهائیان بر طبق همین مشی عبدبها زندگی می کنند و در نهایت نمک نشناسی اخبار جامعه ایران را به اسرائیل و سایر کشورهای معارض مخابره می کنند تا از حمایت آن ها برخوردار گردند. در واقع از بهائیانی که سردمدار آن ها منکر کرم و جود خداوند است چگونه می توان انتظار داشت که با خلق خداوند از در دوستی و شفقت درآیند؟
گفتنی است آنچه آمد گوشه کوچکی از خیانت های بهائیان به شمار میاید و مکنابع بسیاری هستند که اسناد بیی شماری در آن ها از وسعت خیانت این فرقه ضاله پرده برداری کرده و بطلان اعتقادات آن را به نمایش عموم گذاشتهاند که بیان آنها فصلی و مطلبی جداگانه را میطلبد.