سوء استفاده فرقه نعمت الهیه از اشعار دیوان حافظ شیرازی
یکی از کسانی که میان شخصیت والای یک عارف حقیقی با یک درویش صوفی مسلک فرق نهاده و آنها را بصورت جداگانه از هم معرفی کرده، حافظ شیرازی است. او دائما از عارف به نیکی یاد و از صوفی با مذمت ونکوهش یاد میکند. در این مجال برای رد ادعای اقطاب دراویش گنابادیه، ضرورت دارد با نگاهی به دیوان حافظ شیرازی، تفاوت های فاحشی که میان عارف واقعی و صوفی گمراه در اشعار حافظ دیده می شود را بررسی کنیم.
بر همین اساس حافظ شیرازی در یک غزل درباره عارف میگوید:
سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید.
طبق منابع معتبر ادبی و شعری، مراد از باده فروش در اینجا صوفیان گمراه است و لسان الغیب در جای دیگر نسبت به صوفیان با لحنی گلایه آمیز سخن رانده و گفته است:
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقهباز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد
این مطرب از کجاست که سازعراق ساخت
واهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زآنچ آستین کوته و دست دراز کرد.
آستین کوتاه یعنی همان خرقه درویشان است که معمولا آستین کوتاه بوده و "دست دراز" نیز کنایه از آن است که صوفیان به حق خود قانع نبوده و از حریم خود تجاوز میکنند.
او در جای دیگر در نقد صوفیه میگوید:
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
در جای دیگر عمل صوفیان را عمل دجال، و روش آنان را همان روش افراد ملحد دانسته است:
کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
بنابر شواهدی که از اشعار حافظ مبنی بر تفاوت عارف و صوفی ذکر شد، روشن است که عارف و درویش با هم متفاوت هستند و به هیچ عنوان نمیتوان آن دو را مصداق یک حقیقت دانست و ادعای روسای فرقه نعمه الهیه مبنی بر یکسان بودن عارف و صوفی در اشعار حافظ شیرازی کاملا مردود است و از نظر محتوای شعری دیوان حافظ ، هیچ سنخیتی میان آنها دیده نمی شود.