عشق واژه ای سرگشته و بی هدف در آثار کوئیلو( بخش اول)
عشق مورد نظر کوئلیو از اساس با عشق حقیقی در عرفان اسلامی متفاوت است، زیرا عشق در عرفان اسلامی برآمده از شوقی الهی است که مهمترین دست مایه عارفان در مسیر سلوک است. این عشق از طریق پاکیزه سازی و تطهیر قلب سالک از اغیار، در او شکل می گیرد و بدین ترتیب عشق علاقه او به موجودات نیز شکل معنوی و والا به خود می گیرد و در نهایت به اوج قداست و پاکیزگی نائل می شود.
بررسی واژه مهم عشق در آثار پائولو کوئیلو می تواند از مواردی باشد که تناقضات این نویسنده برزیلی را بیش از پیش آشکار می کند. او ادعا دارد که عشق تنها راه رسیدن به حکمت و تجربه روحانی است و بدون عشق امکان ورود به چنین ساحتی از ما گرفته خواهد شد( دقت در این نوشته مهم است زیرا کوئیلو ادعا دارد عشق با روحانی بودن و معنوی بودن رابطه مستقیم دارد). اما این سخنان در تناقض آشکار با گفته های دیگری از خود کوئیلو است.
به عبارتی هر چه میزان عشق ورزی بیشتر باشد، تجربه روحانی و معنوی نیز بیشتر خواهد شد اما نکته اصلی و محل تناقض آشکار در سخنان کوئیلو این است که وی برای عشق میان انسانها اهمیت بیشتری قائل است و آنرا حساستر از عشق به یک ذات برتر ـ خدا ـ میداند!!
این درست همان نقطه عکس و پارادوکس گفته های اوست که ادعا دارد عشق تنها راه رسیدن به روحانیت و معنویت است ولی از طرفی این عشق را فقط مادی و در لذات جنسی خلاصه می کند!
عشق مادی عمدتاً معطوف به ظاهر محبوب بوده و متاسفانه با سبک زندگی غربی فقط با هدف دستیابی جنسی بیشتر شکل می گیرد و این سازوکار با حصول تجربه های روحانی و معنوی ذاتا متفاوت است و به آن نمی انجامد.
از دیگر ابهامات موجود در آثار کوئلیو درباره عشق این است که او اعتقاد دارد، عشق فقط حرکت است، اما هیچ گاه در مورد این حرکت توضیحی نمی دهد، خواننده نمی داند که این حرکت از کجا آغاز شده، به کجا منتهی می شود و چه نتیجه ای برای عاشق در پی دارد. او صرفا خوانندگان خود را به عشق دعوت میکند و یادآور می شود که بزرگترین هدف بشر، درک عشق است. با دقت در آثار کوئلیو می توان به این نتیجه رسید که عشق مورد نظر او نه مبدأی دارد و نه مقصدی و اساساً جهتی برایش متصور نیست.
ادامه دارد...