بد معاملهاى است که خود را به دنیا بفروشى
به طور معمول شبه معنویت ها و عرفان های بدلی از مبانی فلسفی و کلامی تهی هستند. بدین معنا که تقریبا تمامی شبه معنویت های مدرن ساختار معرفت شناسی و فلسفی استخوان داری ندارند و بر حتی بر خلاف معنویت های غیر الهی و ادیان باستانی در ایران، هند و چین و... هستند.
اما هر آنچه به سمت ادیانی چون یهود، مسیحیت اصیل، و در بعد تام و کامل آن یعنی اسلام می رویم این مبانی فلسفی قوی تر، معقول تر و جامع تر می شود. این از همان نقاطی است که می توان به پوچی شبه معنویت ها و عرفان های کاذب رسید.
اگر موضوع را جزئی تر کرده و فقط به یک مقوله در این نوشتار بسنده کرده، نگاه ادیان ابراهیمی و بخصوص اسلام درباره توازن بین دنیا و آخرت را بررسی کنیم و همزمان این توازن را در شبه معنویت ها و عرفان های کاذب به بوته نقد بکشانیم به خوبی متوجه ابعاد انحراف در شبه معنویت های بدلی می شویم.
اساساً بدبینى به آفرینش و نظام هستى با هسته مرکزى اسلام، یعنى توحید سازگار نیست. اینگونه نظریهها یا بر ماتریالیسم و انکار مبدأ مبتنى است و یا براساس اعتقاد به ثنویت است. اما در دینى که براساس توحید و اعتقاد به خداى دانا و توانا و حکیم بنا شده است، جایى براى این افکار باقى نمىماند. آنچه به عنوان فنا و زوال دنیا و تشبیه آن در قرآن به گیاهى که در اثر باران از زمین سر مىزند و رشد مىکند و سپس زرد و خشک مىگردد و تدریجاً از بین مىرود، آمده، در حقیقت براى بالا بردن ارزش انسان است، یعنى انسانها نباید منتهاى آرزوى خود را امور مادى قرار دهند. خداوند هرگز نمىخواهد که دنیا را در ذات خود شرّ و زشت معرفى کند.
این مسئله از اهمات فلسفی و عرفانی در اسلام است که هم به دنیا توجه دارد و هم همزمان سعی دارد شخص را از دلبستگی به دنیا برهاند. اسلام به دنیا اهمیت می دهد و آن را محل رشد و سکوی پرتابی بسیار مهم برای عالمی بسیار فراتر و بزرگتر از این دنیا مهم می شمارد اما آنقدر به آخرت و آخرت گرایی توجه دارد که دنیا را به مثابه ذره ای در برابر کوه می داند.
در شبه معنویت ها اصل و اساس زندگی در دنیا و رسیدن به اوج لذت و رفاه در دنیاست. اگر فرض کنیم این پیشرفت بوسیله عرفان های کاذب _ فرض کنیم _ نوعی ترقی و رشد باشد که نیست، باز هم نگاه شبه معنویت ها نسبت به این رشد نگاهی این دنیایی است.
آنان افرد را برای آخرت آماده نمی کنند و هر آنچه ارائه می دهند در همین چند ساله محدود دنیا به اتمام می رسد. حال این مهم بماند که بسیاری از آموزه ها و دستورات آنان فرد را به انحرافات و به سقوط در همین دنیا می کشاند تا برسد به عالم اخرت.
رابطه انسان و دنیا اگر به صورت وابستگى انسان و طفیلى بودنش درآید، موجب محو و نابودى تمام ارزشهاى عالى انسان مىگردد و پیامدهاى شوم و ناگوارى را هم در جنبه فردى و هم از جنبه اجتماعى در پى دارد. این اتفاقی است که در شبه معنویت های امروزی در حال وقوع است.
ارزش انسان به کمال مطلوبهایى است که جستجو مىکند. بدیهى است که اگر به عنوان مثال، مطلوبى بالاتر از سیر کردن شکم خودش نداشته باشد و تمام تلاشها و آرزوهایش در همین حد باشد، ارزشى بیشتر از شکم نخواهد داشت و به فرموده حضرت على(علیه السلام) چنین فردى ارزشش با آنچه از شکم خارج مىشود، برابر است.