سیاستهای نامشروع اسلام صوفیانه
رهپویان هدایت: چگونه میتوان قبول کرد برفرض محال اگر در شریعت اسلامی کمبود و نقصی وجود داشته باشد، فرق تصوف با آموزههای انحرافیشان بتوانند این نواقص را رفع کنند؟ دیگر اینکه فرق تصوف چه نیازی به این دارند که عنوان اسلام را یدک بکشند؟
امروز عناصر تحصیلکرده فرق تصوف در رشتههای مختلف علوم انسانی بر این باور هستند که تصوف طریق اسلامی جهت رسیدن به کمال بوده و در شریعت اسلام ناب محمدی، امر جهاد نفس بهطور کامل بدون هیچ عیب و نقصی توأم با دستوراتی است که آمیختهای از بدعت و جعلیات آنان است.
اسلام واقعی که فرق تصوف داعیهدار آن هستند آیا اسلام ناب محمدی است یا همان اسلام صوفیانهای است که در دربار خلفای اموی و عباسی رایج بود. تصوف از آیین اسلام داشتههای گزینش شده دارد لکن بهتمام معنا اسلامی نیست. این مسلک ساختگی به گواه تاریخ، از بدو پیدایش تاک نون با ولایت و امامت در تضاد کامل بوده و با جعلیات آشکار و عوامفریبی مریدان بیچاره، هرکدامشان خرقه پوسیده فرقه صوفیه را به ساحت امیرالمؤمنین (ع) نسبت میدهند.
چرا داعیه داران تشیع صوفیانه، فرقه و نحلهشان را به افرادی مانند جنید بغدادی و معروف کرخی، حسن بصری ها متصل میکنند که دشمنان واقعی ائمه علیهمالسلام هستند و بر اساس منابع تاریخی، اسلامی که آنان ترویج میدهند مطلوب و خواست خلفای دربار اموی و عباسی است.
بااتصال دادن خرقه پوسیده به ساحت اهلبیت عصمت و طهارت و با بهرهبرداری از احادیث و روایات جعلی، مانع رجوع مریدانشان به سیره امامان معصوم علیهالسلام میشوند. امروز در زمان غیبت امام عصر عج از مراجعه به فقهای شیعه خودداری میکنند و دراویش را تنها به دور خودشان جمع میکنند.
چرا با چنین روشهایی درصدد هستند که تشیع تصوف را بهدروغ ثابت کنند و اینگونه جایگاه رفیع امامت ازنظر شریعت اسلام ناب محمدی را برای منافع و جاهطلبیشان تنزل میدهند به یک شخص معلومالحالی همچون قطب و مراد فرقه؟
بنابراین میتوان گفت فرقههای صوفیه با بهرهبرداری نامشروع از اسلام ناب محمدی و در این دوران حساس غیبت کبری، مدعی نیابت خاصه واسطهای هستند. این باور انحرافی، درگذشته موجب پیدایش فرقههایی مانند بهائیت و امثالهم شده و امروز هم با اینگونه اقدامات هدفمند درصدد هستند پیادهسازی اسلام واقعی در جوامع اسلامی را با مشکلات و موانع جدی مواجه کنند و مریدان ساده و سست ایمان را به اسم مسلمان واقعی فریب میدهند.