آیا قرهالعین بهائیان واقعا طاهره بود؟
به گزارش انجمن رهپویان هدایت، یکی از افرادی که مرتبا در فرقه ضاله بهائیت از او نام برده میشود، زنی بهنام "زرینتاج" یا به قولی "امالسلمه" است که از طرف علی محمد باب به لقب "طاهره" مفتخر شده، اما قرائن و شواهدی وجود دارد که نه تنها او عفیف و طاهره نبوده، بلکه به صفات ضد آنها شهرت یافته است.
نویسنده "الکوکب الدریه"-زمانی که بهائی بوده- در کتاب خود، به عدم تقید قرهالعین به حجاب در جمع شاگردان اقرار کرده و در صفحه 110 آورده:"...اگر چه نزد عموم روی خود را مستور و مکتوم میداشت، ولی نزد کسانی که سالها با ایشان بهسر برده است و به صحت عمل و دیانت ایشان اعتماد داشته، مقید به احتجاب و افکندن نقاب نبوده..."
البته نباید از خاطر برده شود که ماموریت اصلی نگارنده بهائی، دروغبافی بوده و "آیتی" بعد از بازگشت به اسلام اقرار کرده که کتاب را با دستکاری مکرر "عباس افندی" منتشر کرده است و احتمال نزدیک به یقینی وجود دارد که رفع اتهام و توجیه اعمال "قرهالعین" با انگیزه تطهیر او صورت گرفته باشد.
هرچند در ابتدای سفر این زن به عراق، او از پشت پرده با شاگردان یا به بیان دیگر "لذتجویان هوسباز" سخن میگفت، اما بعد از مدتی پردهها کنار رفت و بدون حجاب در جمع عشاق نشست و با آنها حلقههای عشقی برگزار میکرد.
فساد اخلاقی "طاهره قرهالعین" به جایی کشیده شد که جمعی از شاگردان سادهدل، شکایت به پیش "علیمحمد باب" در شیراز بردند. حامل نامه فردی به نام "سیدعلی بشر" بود؛ اما گویا رازی بین آن دو نفر نیز وجود داشت که علی محمد باب به تمام معنا از سوگلی مجلس خلوتیان دفاع کرد و او را "زن راستگو"، "دانشمند"، "درستکار" و "پاک" نامید.
بعد از اینکه باب به اعتراضات اهمیتی نداد،گروهی از بابیان از جمله حامل نامه، "سیدطه"، "کاظم صوفی"، "سیدحسن"، "جعفر" و ... مسیر خود را از این گروه گمراه و هوسباز جدا کردند و آنها را به راه خود وا گذاشتند.
وقتی آوازه فساد گروه "قرهالعین" در همه جا پیچید و جای هیچگونه دفاعی برای آنها باقی نماند، حاکم بغداد آنها را اخراج کرد و روانه ایران شدند و در چند شهر از جمله کرند، کرمانشاه و همدان مشغول خوشگذرانی شدند.
زن جوان بیقید و بند که حالا سه سال بود، منزل و شوهر و فرزند خود را رها کرده و با "جوانمردهای زیبا"، "نورس قزوینیها" و دیگران به تبلیغات فرقهای میپرداخت، با اجبار برادران به قزوین بازگشت؛ اما دیگر روی برگشتن به خانه نداشت و توسط عموی خود محبوس شد.
وابستگان "قرهالعین"، عمو و پدرشوهرش بهنام "ملا محمدتقی" که متهم شماره یک برگرداندن او از همدان به خانه پدری در قزوین بود، ترور کردند و با نقشه از پیش طراحی شده، قرهالعین را به خانه "حسینعلی بهاء" در تهران آوردند.
سپس گروهی متشکل از "طاهره قرهالعین"، "حسینعلی نوری"، "یحیی صبح ازل" و عدهای از بابیهای تهران و شهرستانها راهی خراسان شدند تا به بشرویهای، قدوس و بابیان مشهد ملحق شوند.
بابیان مشهد هم که با تظاهرات دامنهدار مردم این شهر مجبور به فرار به سمت مازندران شده بودند، در شاهرود به هم رسیدند و درباره ساختن انجمنی برای آزادی باب از زندان و نحوه برخورد آنها با دولت، توافق کردند.
انجمنی که افتضاحی دیگر برای فرقه ضاله بابیت و بهائیت رقم زد و علیرغم تلاش فراوان برای تحریف، توجیه و تحذیف آن، ننگش همچنان بر دامن ناپاک این فرقه گمراه خودنمایی میکند.
در همین اجتماعات در بدشت بود که "قرهالعین" با پردهدری دیگری، کشف حجاب کرد و بر اطرافیان روشن شد، کسی که او را به دروغ و مسخره عفیف و پاکدامن میدانستند، در طرف راست "محمدعلی بارفروشی(قدوس)"-که بیست و هفت سال سن داشت-، نشسته و از این عمل، آثار ترس و تعجب در وجود همه نمایان شده بود.
با گذشت بیست و دو روز اقامت در "بدشت"، "قرهالعین" و "قدوس" بیعفتی را به کمال رسانده و در یک کجاوه مینشینند و با کف و پایکوبی همراهان، عازم مازندران میشوند.
این قافله اما عاقبتی نیک نداشت؛ چرا که از گروه هشتاد نفری بدشتیها، عدهای با دیدن فساد قرهالعین از پیروی کورکورانه خود از بابیان پشیمان شده و از آنها جدا شدند و بقیه هم بر اثر هجوم مردم هر کدام به گوشهای پناه بردند؛ از جمله قدوس به سوی "بابل"، قرهالعین، حسینعلی نوری و میرزا یحیی به "نور" متواری شدند.