توهم نجات ریشه تعصب کور مبلغان مسیحیت صهیونیستی
رهپویان هدایت: واژه انجیل در لغت به معنای مژده و بشارت می باشد و از آنجا که حضرت عیسی علیه السلام بشارت دهنده پیامبر خاتم(ص) بودند، به این نام آموزه های ایشان اطلاق گردید. حال، مسئله اینجاست که این آموزه حقیقی، توسط پولس یهودی تحریف گردید و قرائتی کاملا بی مبنا توسط وی جایگزین بشارت حقیقی گردید.
در حقیقت، پولس را می توان از افرادی دانست که در صدد برآمدند تا باب سعادت و هدایت الهی را برای افراد مسدود کرده و آنان را از نجات حقیقی محروم نمایند. باید توجه داشت قرائتی که پولس از مسئله نجات ارائه می دهد هیچ ریشه ای در سیره و گفته های حضرت عیسی(ع) ندارد و او با طرح این انحراف باب نزاع را در میان طالبان هدایت باز کرد.
امروزه مسیحیان صهیونیست که همان اتباع پولس هستند، چنین می پندارند که با تظاهر به ایمان، آن هم با قرائت پولسی، رستگار محسوب شده اند و با این سوء تفاهم نیز به اهانت و هتاکی به مقدسات اسلامی می پردازند.
فرانسیس یانگ، از تئولوژیست های مسیحی در این خصوص می نویسد: دعاوی انحصاری، مبنی بر اینکه تنها یک راه در خصوص فهم نجات در مسیح می تواند وجود داشته باشد، هرگز در اعتقادنامه، تعریفی مشروعیت نایافته اند، هرچند غالبا سبب پدید آمدن عدم تساهل در میان مسیحیان بوده است. این مدعا موجب آن شده است که شهادت و ایمان زنده به مثابه رویدادی علمی ناممکن جلوه کند و نگرش های خودخواهانه و متعصبانه را در میان مومنان دامن زده است.
با این وصف، پولس با طرحی خودمبنا، انحرافی را ایجاد کرد که امروزه مسیحیان صهیونیست با تعصب تمام آن را درست و حقیقی می پندارند. امروزه مبلغان مسیحیت صهیونیستی در شبکه های ماهواره ای فارسی زبان با توهم تمام عنوان می کنند که حقیقت را به چشم دیده اند و این درحالی است که حقیقت متعالی جز از طریق سلوک در مسیر حق حاصل نمی شود.
از کمیل بن زیاد نخعى روایت است که از حضرت على(ع) از حقیقت سؤال نمود، بدینگونه: ما الحقیقة: حقیقت چیست؟ حضرت در جواب فرمود: ما لک و الحقیقة: تو را با حقیقت چه کار؟!
چون «کمیل» که خود را صاحب سرّ آن حضرت مى دانست از این پاسخ تعجّب نمود عرضه داشت: او لستُ صاحب سرّک: آیا من رازدار تو نیستم؟
حضرت در جواب فرمود: بلى و لکن یترشّح علیک ما یطفح منّى: آرى! امّا (آنچه از اسرار از من به تو مى رسد) ترشّحى ناچیز است (که از قلزم زخّار سینه من) سرریز میکند و به تو میرسد.
چون «کمیل» اندکى هشیار شد و موقعیّت حقیر خود را در برابر موقع خطیر حضرت دید، از سر عجز و انکسار عرضه داشت: أو مثلک یخیّب سائلا: آیا از همچون تو مولائى میزیبد که خواهنده را محروم سازد؟!
(و آنگاه که حضرت در او حالت عجز که نشانه پذیرش حقّ است دید) فرمود: الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة: حقیقت، به یکسو شدن پردههاى جلال حقّ است بیهیچ اشارتى! و «کمیل» (از سر انکسار) عرضه داشت: زِدنی بیانا: بر توضیح خود بیفزاى!
حضرت فرمود: محو الموهوم مع صحو المعلوم: حقیقت، محو موهوم (که وجودنماهاى غیر حقّ) است توأم با بیدارى و هشیارى به معلوم (که حقّ متعال) است؛ یعنى ماسواى حقّ را که وجودات موهومند با نیروى توجّه به حقّ مطلق، از صحنه ضمیر خود محو کن تا چهره حقیقت، از پس پردههاى ظلمانى اوهام، بیحجاب تجلّى کند.
اگر تمام عهد عتیق و جدید را بررسی کنید، تعبیری به این دقت در خصوص مفهوم حقیقت نخواهید یافت که این خود دلیلی بر اشراف حضرت امیر بر حقائق می باشد.