رهپویان هدایت

این وبلاگ با هدف روشنگری پیرامون مسیحیت صهیونیستی و تبشیری راه اندازی شده است

رهپویان هدایت

این وبلاگ با هدف روشنگری پیرامون مسیحیت صهیونیستی و تبشیری راه اندازی شده است

رهپویان هدایت
انتقادات و نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
جهت ارسال سئوالات خود از قسمت "تماس با من" اقدام نمایید.
پاسخگوی سئوالات شما هستیم .
با تشکر.

آدرس کانال تلگرام:
https://t.me/antisect

ارتباط با ادمین کانال:
mh_ahmadi80
بایگانی
نویسندگان
"لیچو جلی" سرمایه‌دار مشهور ایتالیایی و استاد اعظم لژ ماسونی پی2 یکی از اسرارآمیزترین شخصیت‌های بین‌المللی در پنج دهه گذشته است که برنامه‌های بسیاری از کودتا تا ترور و عملیات تروریستی توسط سازمان مخفی او طراحی و اجرا شد، اما هیچ‌گاه نتوانستند او را محکوم کنند.

به گزارش انجمن رهپویان هدایت، سرمایه‌دار معروف ایتالیایی و استاد اعظم لژ «پی 2»، لیچو جلّی (Licio Gelli)، در 96 سالگی درگذشت. به گزارش مطبوعات ایتالیایی، نام جلّی با تاریک‌ترین فصول تاریخ ایتالیای قرن بیستم گره خورده بود. با مرگ او، فراماسونری جهانی یکی از لیدرهای بزرگ خود را از دست داد. در سطور پیش رو، بیشتر با این چهره جنجالی و تاثیرگذار تاریخ معاصر ایتالیا آشنا خواهیم شد.
در 17 مارچ 1981، پلیس مالیاتی ایتالیا، در حمله به ویلایی در حومه شهر «آرزّو» در منطقه توسکان، پرده از یکی از بزرگ‌ترین رازهای تاریخ معاصر ایتالیا برداشت: فهرستی 960 نفره از اعضای یک لژ ماسونی در ایتالیا به نام «پروپاگاندا دیو» (که بعدها در ایتالیا به پی2 معروف شد) که در میان آن‌ها اسامی شماری از معروف‌ترین دست‌اندرکارن نظامی، اطلاعاتی، سیاسی، اقتصادی و حتی مذهبی آن زمان (و بعدتر) ایتالیا هم بود. فقط برای نمونه،  رؤسای وقت سه سازمان اطلاعاتی اصلی ایتالیا در عضویت این لژ بودند. در کنار بسیاری از نام‌های مطرح دیگر، نام کسی بود که بعدها به معروف‌ترین فرد ایتالیا تبدیل شد: سیلویو برلوسکونی (که البته آن زمان هنوز وارد سیاست نشده بود و تازه با راه‌اندازی کانال 5 تلویزیون ایتالیا نامی دست و پا کرده بود). این ویلا متعلق به کسی نبود جز، «لیچو جلّی» استاد اعظم لژ پی 2.
لیچو جلّی، متولد 1919 در شهر «پیستویا» در توسکانی، در نوجوانی به «جوانان پیراهن سیاه» فاشیست طرفدار بنیتو موسولینی پیوست. او جزو داوطلبانی بود که توسط موسولینی، برای جنگیدن در کنار نیروهای فاشیست ژنرال فرانکو در جنگ داخلی اسپانیا، به این کشور اعزام شد. خود او چندین دهه بعد، در مصاحبه‌ای در سال 2008 گفت: "من تحت حکومت فاشیست زاده شدم، تحت فاشیزم درس خواندم، برای فاشیزم جنگیدم، من فاشیست هستم و فاشیست خواهم مرد."
او بعد از بازگشت به ایتالیا، به سرعت در سلسله مراتب حکومت فاشیستی موسولینی رشد کرد و به عنوان افسر رابط رهبر فاشیست‌‌ها با حکومت نازی آلمان برگزیده شد. او در آلمان با افرادی در سطح ««هرمان گورینگ»، از نزدیک‌ترین یاران هیتلر، و فرمانده «لوفت وافه» (نیروی هوایی آلمان نازی) در ارتباط بود.
 
بعد از شکست ایتالیای فاشیست در جنگ، او وارد فعالیت در بخش خصوصی شد و مدتی به عنوان مسؤول فروش کارخانجات تشک‌سازی «پرمافلکس» مشغول به کار بود. چند سال بعد، او صنایع نساجی و شرکت واردات خود را راه‌اندازی کرد.
 
در همه این سال‌ها، جلّی همواره مترصد نقش‌آفرینی فعال سیاسی و متحدکردن نیروهای فوق-راستگرا بود. از همین رو در دهه 1950، با «جورجیو آلمیرانته»، در تاسیس جنبش اجتماعی نوفاشیست ایتالیا در 1947 همراه شد.
در دسامبر 1970، لیچو جلّی عضوی از طرح کودتای نوفاشیست‌ها برای سرنگونی دولت چپ‌گرای ایتالیا بود. او قرار بود مامور دستگیری رییس جمهور وقت، «جوزپه ساراگات» باشد. کودتا به دلیل لو رفتن طرح آن برای دولت، به اجرا گذاشته نشد و بخشی از عوامل و طراحان دستگیر و محاکمه شدند، اما جلّی جزو دستگیرشدگان نبود.
او که از 1946 عضو لژ ماسونی «شرق اعظم ایتالیا» بود، با انحلال این لژ در 1976 (به دلیل بند 18 قانون اساسی ایتالیا که فعالیت انجمن‌های مخفی در این کشور را ممنوع اعلام کرده است)، تشکیلاتی مخفی را از درون آن سازماندهی کرد که پس از آن درگیر عملیات مخفی و مجرمانه متعددی شد. نام این تشکیلات «پروپاگاندا دیو» (پی2) بود.
او به عنوان استاد اعظم لژ پی 2، با اشخاص بلندپایه حکومت در ایتالیا و خارج از ایتالیا (به ویژه آرژانتین) در ارتباط بود. برای مثال، صدراعظم وقت آرژانتین در 1974، آلبرتو ویگنز، به او نشان عالی آزادی اعطا کرد. به علاوه او به عنوان مشاور افتخاری امور اقتصادی در سفارت آرژانتین در رم هم انتخاب شد. او از دوستان نزدیک «خوان پرون»، رییس جمهور راستگرای آرژانتین (194-1973) هم محسوب می‌شد و به ادعای خودش او بود که پرون را وارد تشکیلات فراماسونری کرد
نفوذ او بر مقامات آرژانتین به حدی بود که سفرای آرژانتین در ایتالیا با مشورت با او انتخاب می‌شدند. چند تن از اعضای خونتای نظامی حاکم بر آرژانتین (1982-1976) از اعضای لژ جلّی بودند (رائول آلبرتو لاستیری، حوزه لوپز رگا، امیلیو ماسرا و...). نکته این جاست که این حلقه نظامیان راستگرا، در پیوند نزدیک با سیا بودند و نقش مهمی در اجرای سیاست‌های آمریکا برای مقابله با جنبش چپ در آمریکای جنوبی بازی می‌کردند.
 
در همین دهه 1970، جلّی واسطه انعقاد یک قرارداد عظیم سه جانبه نفتی و تسلیحاتی میان ایتالیا، آرژانتین و لیبی شد. این واسطه‌گری توسط «آژانس توسعه اقتصادی» ایتالیا انجام گرفت که خود او و «اومبرتو اورتولانی» صاحبانش بودند.
او مدتی عملا مسؤول فرهنگی سفارت آرژانتین در ایتالیا بود و از این طریق مصونیت دیپلماتیک به دست آورد. جلّی به دلیل داشتن 4 گذرنامه دیپلماتیک آرژانتینی بعدها در آرژانتین با اتهام جعل اسناد دولتی مواجه شد.
بر اساس اسناد و گزارش‌هایی که در دهه‌های 1980 و 1990 منتشر شد، جلّی و تشکیلات مخفی او روابط و همکاری تنگاتنگی با سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای اروپای غربی و به ویژه سازمان سیا در اوج دوران جنگ سرد میان دو بلوک شرق و غرب داشتند. این همکاری در دهه 1970 به اوج خود رسید. در این دهه، حزب کمونیست ایتالیا در صحنه سیاسی این کشور نفوذ بالایی پیدا کرد. این مساله زنگ خطر را برای آمریکا و کشورهای اروپای غربی به صدا درآورد، چرا که آن‌ها بیمناک افزایش نفوذ اتحاد شوروی در ایتالیا، و بعد در کشورهای دیگر در غرب اروپا بودند. یکی از برنامه‌های سیا در اروپا برای مقابله با احزاب و گروه‌های چپ، برنامه‌ای موسوم به «راهبرد تنش» بود. طبق این راهبرد، شماری عملیات پر سر و صدای تروریستی، از قبیل آدم ربایی، قتل و انفجار توسط سازمان‌های دست راستی مخفی انجام می‌گرفت، لیکن صحنه این عملیات و زمان‌بندی آن طوری چیده می‌شد که انگشت اتهام به سوی گروه‌های چپ نشانه رود و اعتبار احزاب سیاسی سوسیالیت و کمونیست تخریب شود. نمونه این عملیات، انفجار تروریستی در ایستگاه راه آهن بولونیا در 1980 بود که منجر به کشته شدن 85 ایتالیایی شد. این عملیات توسط یک گروه شبه نظامی نوفاشیست انجام گرفت که مورد حمایت لژ جلّی بود. البته به دلیل فقدان شواهد کافی، خود او در این قضیه متهم نشد.
اما معروف‌ترین نمونه از عملیات راهبرد تنش، ربایش و قتل نخست وزیر محبوب دهه 1970 ایتالیا و رهبر حزب دموکرات مسیحی این کشور، «آلدو مورو» بود. با این که یک گروه مسلح چپ‌گرا، موسوم به «بریگاد سرخ» مسوولیت این عملیات را به عهده گرفت، اما بعدها شواهدی آشکار شد که سازمان‌های اطلاعاتی غربی، به ویژه تشکیلاتی ضدکمونیستی موسوم به «شبکه گلادیو»، که توسط ناتو اداره می‌شد، عامل اصلی این جنایت بودند و بریگاد سرخ را آلت دست خود قرار دادند. یکی از مهم‌ترین همکاران شبکه گلادیو، تشکیلات ماسونی لیچو جلّی بود.
ماجرا از این قرار بود که آلدو مورو، در 1978 رهبر حزب دموکرات مسیحی (حزب اصلی ایتالیا در آن مقطع) بود. او در این سال در کنار «انریکو برلینگر» (رهبر حزب کمونیست ایتالیا) در حال ترتیب‌دادن یک «مصالحه تاریخی» بود. طبق این مصالحه، در اوج جنگ سرد، قرار بود حزب کمونیست ایتالیا سهمی در کابینه به دست بیاورد و بخشی از حکومت شود.
 
این مدل، الهام گرفته از اقدام سالوادور آلنده در شیلی بود که اتحادی تاریخی میان ائتلاف گروه‌های چپ گرای شیلی(اتحاد خلق) و حزب دموکرات مسیحی ایجاد کرده بود(و خیلی زود توسط کودتای برنامه ریزی شده توسط سیا به رهبر آگوستو پینوشه سرنگون و کشته شد). در آستانه این توافق تاریخی که می توانست معادلات را در اروپا کاملا متحول سازد، ایالات متحده و ناتو به شدت نگران وارد شدن کمونیست ها به دولت ایتالیا و دستیابی آن ها به اسناد عملکرد و طرح های ناتو شدند. از سویی دیگر می ترسیدند که این مدل، اثری دومینووار بر فرانسه و اسپانیا بگذارد که آن ها هم احزاب کمونیستی قوی در آن مقطع داشتند. آلدو مورو درست در روزی که راهی مجلس بود تا به همراه اعضای حزبش به این مصالحه تاریخی رای دهد، توسط بریگاد سرخ دزدیده شد و 55 روز بعد به قتل رسید. 
همسر او بعدها در چند مصاحبه گفت که همسرش در آستانه ربوده شدن، با مشاور امنیت ملی ریچارد نیکسون، یعنی هنری کیسینجر و یک مقام ارشد اطلاعاتی آمریکا دیدارهایی داشت و از جانب آن ها برای کنارگذاشتن طرح مصالحه زیر فشار بود. روزنامه نگار معروفی به نام «کارمینه پکورللی» (معروف به مینو) که ارتباطات اطلاعاتی دست اولی داشت، در تحقیقات خود درباره قتل آلدو مورو، اسناد و شواهدی را  از دست‌داشتن سرویس‌های غربی، به ویژه تشکیلات پی2 لیچو جلّی در قتل نخست‌وزیر سابق، افشا کرد. او یک سال بعد در گرماگرم تحقیقات خود، در خودروی خود در خیابان هدف گلوله افراد ناشناس قرار گرفت و کشته شد!

رسوایی در واتیکان و پدرخوانده3

 
در اواخر دهه 1970، یک بانک وابسته به واتیکان به نام «بانکو آمبروسیانو» (معروف به بانک کشیشان)، درگیر معاملات زیرمینی و روابط تجاری آلوده‌ای شد که بخشی از آن مربوط به مافیا می‌شد.
 
مدیرعامل این بانک، «روبرتو کالوی» (که به دلیل روابطش با واتیکان به بانکدار خدا معروف شد)، از اعضای لژ جلُی، در ارتباط نزدیک با بانک واتیکان به ریاست اسقف اعظم «پاول مارچینکوس» قرار داشت و شبکه ای از شرکت‌های اقماری در اروپا و Hمریکای لاتین راه‌اندازی کرد.
 
در 1978 بر مقامات واتیکان معلوم شد که صدها میلیون دلار از پول واتیکان صرف معاملات غیرقانونی و نامشروع شده است. حتی درگذشت ناگهانی پاپ ژان پل اول را به فشار ناشی از این ماجرا مربوط می‌دانند. گفتنی است که بخشی از این پول عظیم توسط سازمان سیا صرف حمایت از جنبش ضدکمونیستی «همبستگی» لهستان به رهبری «لخ والِسا» و همچنین کمک به سرکوب شورشیان چپ گرای ساندنیست در نیکاراگوئه شد.

تحقیقات پلیس ایتالیا در این پرونده، منجر به یورش پلیس در سال 1981 به ویلای متعلق به لیچو جلّی و لو رفتن تشکیلات مخفی و مخوف «پی 2» شد. جسد روبرتو کالوی، چندماه بعد، حلق آویز شده از یکی از پل های لندن کشف شد.

طبیعی بود که انگشت اتهام بیش از هر کسی مستقیما به سوی جلّی نشانه رود. به هر حال، ماجرای این پرونده و اشخاص دخیل در آن از جمله جلّی، اسقف مارچینکوس و روبرتو کاولی و حتی خود پاپ ژان پل اول، الهام بخش قسمت سوم فیلم معروف «پدرخوانده» توسط فرانسیس فورد کوپولا شد. شرکت «ایموبیلیاره» که مایکل کورلئونه سعی در خریدن آن دارد، برگرفته از بانک آمبروسیا، شخصیت جلّی الهام بخش شخصیت «دون لیچو لوچزی» رییس هیات مدیره ایمو بیلیاره و عضو لژ پی 2، شخصیت اسقف اعظم مارچینکوس  الهام بخش شخصیت اسقف گیلدای و روبرتو کاولی الهام بخش شخصیت فردریک کاینزیگ بودند. رسوایی پی 2 منجر به سقوط دولت «آرنالدو فورلانی» در ژوئن 1981 شد.
با جدی شدن اتهامات جلّی در پرونده بانک آمبروسیانو، او در 1982 به ژنو سوئیس فرار کرد. دولت سوئیس او را به جرم تلاش برای انتقال غیرقانونی میلیون‌ها دلار پول دستگیر کرد. او بعد از چند ماه حبس در سوئیس، در پی جدی‌شدن تحویل او به ایتالیا، با کمک نگهبانان از زندان فرار کرد و به آمریکای جنوبی رفت. او بیشتر 4 سالی را که به عنوان فراری در آمریکای جنوبی به سر می‌برد، تحت حمایت ژنرال پینوشه در شیلی مخفی شده بود. در 1988 او به سوئیس بازگشت و توسط دولت سوئیس به ایتالیا تحویل شد. با این حال به دلیل نفوذ بالایی که در میان سیاستمداران ایتالیایی داشت، به زندان نرفت.
در طول دهه 1990 و سال‌های ابتدایی 2000، دادگاه‌های مختلف به اتهامات مختلف علیه او اعلام جرم کردند. علاوه بر پرونده آمبروسیانو، او متهم به نقش داشتن در قتل چندین نفر شد که از آن‌ها می‌توان به روبرتو کالوی، (با مشارکت مافیا)، دو تاجر ایتالیایی به نام‌های «ارنستو دیوتالِوی» و «فاویو کاربونی» و همچنین دوست دختر کاربونی، «مانوئلا کلاینزیگ» اشاره کرد. به علاوه، اتهامات مشارکت در انفجار تروریستی راه آهن بولونیا و مشارکت در ربایش و قتل «آلدو مورو» هم علیه او مطرح شد. در نهایت، با وجود همه موارد اتهامی و باز شدن پرونده‌های مختلف علیه او، به دلیل «ناکافی بودن مدارک» در همه موارد به جز ورشکستگی بانک آمبروسیانو، محکومیتی شامل حالش نشد و حتی به زندان هم نیافتاد. او برای همه اتهامات خود تنها چند سالی را در بازداشت خانگی گذراند. شخصیت مورد تایید او در میان سیاستمداران ایتالیایی، سیلویو برلوسکونی بود که شاگرد قدیمی مکتب ماسونی او محسوب می‌شد.
 
البته دور از انتظار نبود که شخص مورد تایید شخصیت تبهکار و طرّاری چون جلّی، اسطوره فساد و تباهی در میان سیاستمداران ایتالیایی، نخست وزیر سه دوره ایتالیا، سیلویو برلوسکونی باشد. جلّی عاقبت در 15 دسامبر در سن 96 سالگی درگذشت و اسرار بسیاری را درباره ایتالیای 5 دهه اخیر با خود به گور برد./ مشرق  

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۱
انجمن رهپویان هدایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی