منطق حقوق بشر اسلامی / دکتر محمدحسن قدیری ابیانه
حقوق بشر همواره از موضوعاتی بوده که کشورهای استعمارگر و زرسالاران جهانی از آن بهعنوان حربهای برای سلطه بر کشورهای دیگر در طول تاریخ استفاده کردهاند. اما از آنجاکه مبانی حقوق بشر اسلامی با قرائت غربی آن کاملاً متفاوت است، متفکرین جهان اسلام، نسخهای از حقوق بشر با صبغه آموزههای وحیانی و مطابق با شرع مقدس اسلام را در مقابل اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1369 (1990 میلادی) طی نوزدهمین اجلاس وزرای خارجه کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی به تصویب رساندند.
رهپویان هدایت:
دین مبین اسلام بر اساس فلسفه آفرینش و هدف خلقت و با علم به اینکه انسان علاوه بر زندگی مادی، حیات ابدی در پیش رو دارد، مجموعه قوانینی در قالب شرع مقدس را به بشر عرضه کرده است، درحالیکه پایههای ایدئولوژی غربی، تماماً مادی و با رویکرد برخورداری انسان از دو فاکتور «لذت» و «منفعت» به نگارش درآمده که طبیعتاً، تفاوتهایی را در حوزه «حقوق» و «تکالیف» ایجاد کرده است. در این خصوص، نکات ذیل قابلاعتنا به نظر میرسند.
1- یکی از تفاوتهای کلیدی حقوق بشر غربی با حقوق بشر اسلامی در اصالت بخشی به «کرامت و حیثیت» انسانی است. کرامت و حیثیتی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر به آن اشارهشده، فاقد پشتوانه منطقی و فلسفی است اما در اعلامیه اسلامی حقوق بشر، اساس این کرامت به مقام جانشینی خداوند (خلیفهاللهی) مستظهر شده که آفریدگار جهان به او اعطا کرده است. از سوی دیگر، اعلامیه اسلامی به تربیت روحی و پیشرفت اخلاق، معنویات و فضایل انسانی توجه کرده که اعلامیه جهانی در مورد آن سکوت کرده است. انسانی که دارای کرامت منهای معنویت باشد، برای انجام هر عملی جز در مواردی که با آزادی و حقوق دیگران در تعارض باشد، آزاد است؛ همانگونه که دیدگاه لائیک و غیردینی، چنین حقی برای افراد جامعه قائل شده است. از این منظر، انواع و اقسام ولنگاریهای اخلاقی برای افراد مجاز شمردهشده است، چراکه از دیدگاه حقوق بشر غربی، ارزش و کرامت انسانها به آزادی بیحدوحصر ابناء بشر گرهخورده و شأن انسانی – الهی افراد، جایگاهی در بینش جوامع غربی ندارد.
2-از دیگر نقاط افتراق دو اعلامیه، در حوزه حقوق مربوط به خانواده است که به یکی از مصائب جهان غرب تبدیلشده است. در بند 1 ماده 16 اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است: «هر زن و مرد بالغی حق دارند بدون هیچگونه محدودیت ازنظر نژاد، ملیت یا مذهب، با یکدیگر ازدواجکرده و تشکیل خانواده دهند. در تمام مدت زناشویی و هنگام انحلال آن، زن و شوهر در کلیه امور مربوط به ازدواج دارای حقوق مساوی هستند» ولی اعلامیه حقوق بشر اسلامی در ماده 6 خود میگوید: « الف) در حیثیت انسانی، زن با مرد برابر است و به همان اندازه که زن وظایفی دارد، از حقوق خود نیز برخوردار است و دارای شخصیت مدنی و ذمه مالی مستقل و حق حفظ نام و نسب خویش را دارد ب) بار نفقه خانواده و مسئولیت نگهداری آن از وظایف مرد است.»
بنا نداریم وارد جزئیات شویم ولی اگر یکی از نشانههای انحطاط جامعه غربی را در همین چارچوب تعریفشده حقوق بشر برای خانواده بدانیم، به خطا نرفتهایم، چراکه کانون خانواده از رهگذر چنین سازوکارهایی بسیار آسیبدیده و کار را به انحرافاتی کشانده است که طبق وعدههای قرآنی، موجب هلاکت اقوام فاسد گذشته بوده است.
بهعنوانمثال، انسان غربی برخوردار از آزادی مندرج در اعلامیه حقوق بشر، چنانچه از حق ازدواج با همجنس خود محروم شود، گویی که از کرامت انسانی خود منع و به شخصیت او توهین شده است، درحالیکه در موازین اسلامی، حقوق انسانها تا جایی محترم شمرده میشود که با تکالیف او بهعنوان جانشین خداوند در تضاد نباشد؛ ضمن اینکه برخی از محدودیتها در اسلام، برای ارتقاء سطح اخلاقی و روحی انسان در نظر گرفتهشده؛ امری که در حقوق بشر غربی، کوچکترین اشارهای به آن نشده است.
نکتهای که در این باب لازم به ذکر است، این است که در اسلام، زن و مرد مکمل و پوشش یکدیگرند و زن بر اساس تواناییهایی فطری از امور سنگین و خشنی مثل جنگ که مردان مکلف به انجام آن هستند، معاف شدهاند، درحالیکه عیار و شاقول برابری در غرب، ورود زنان به حیطه وظایف مردان است که درنتیجه، زندگی اجتماعی و خانوادگی آنان را به مخاطره انداخته است.
3- در تفکر غربی که اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز بر آن تصریح دارد، آزادی و حقوق انسانی متناسب با گریز از اندیشه دینی تعریفشده و آزادی انسان بهصورت مطلق و یله و رها دیدهشده است، درصورتیکه در حقوق اسلامی، برخورداری از آزادی، مشروط به عدم اخلال در انجام تکالیف فردی و اجتماعی و رعایت حقوق مردم در راستای انجام تکالیف الهی در نظر گرفتهشده است. نکته مهم اینجاست که انسان تراز غربی، مادامیکه به حقوق دیگران تعرض نکند، مجاز است که در هر حیطهای که لذت و منفعت او را تأمین کند، وارد شود، درحالیکه این انگاره در مقام عمل با آنچه بیان میشود، تفاوت فاحشی دارد.
از باب نمونه، در آمریکا که مهد آزادی جهان قلمداد میشود، سفیدپوستان، اقلیتهای رنگینپوست را از حقوق خود محروم میکنند تا جایی که نهادهای حقوق بشری در داخل آمریکا، زنگ خطر نقض سیستماتیک حقوق رنگینپوستان، مخصوصاً سیاهپوستان را به صدا درآوردهاند. زمانی که سفیدپوستان به لباس مأمورین اجرای قانون ملبس میشوند، شرایط، بحرانیتر شده و فجایعی مثل جنایت پلیس در قتل عمدی یک نوجوان سیاهپوست در فرگوسن رخ میدهد و اعتراضاتی به طول چندین ماه را رقم میزند که درنهایت با مداخله نیروهای ارتش به پایان میرسد! زنده سوزی پیروان فرقه داوودیسم در دهه 90 میلادی در آمریکا و لگدمال کردن آزادیهای مذهبی مسلمانان در آمریکا و غرب، شواهد اندک دیگری از نقض حقوق انسانها به شمار میآیند که بیانگر عملی نشدن شعارهای پر زرقوبرق حقوق بشر توسط مدعیان آن است.
4- فراتر از این، امهات حقوق بشر بهواسطه سلطهطلبی میلیتاریستی غرب در اکناف دنیا زیر پا گذاشتهشده و نمایشی مضحک از اعلامیه جهانی حقوق بشر را به نمایش گذاشته است. بیش از 70 میلیون انسان بیگناه در جریان جنگهای جهانی اول و دوم کشته شدند، در لشکرکشی آمریکا به عراق و افغانستان قتلعام میلیونی صورت گرفت و طی جنگهای نیابتی آمریکا و غرب در منطقه نیز میلیونها پیر و جوان و زن و کودک بیگناه به مسلخ رفتهاند که نمونه اخیر آن را میتوان در محاصره یمن و کشتار غیرنظامیان این کشور توسط پادوهای سعودی واشنگتن مشاهده کرد. طنز تلخ جهان امروز این است که آمریکا در برابر جنایات آل سعود در یمن، بهویژه در بمباران اخیر بیمارستانی در الحدیده توسط ائتلاف سعودی که بیش از 200 کشته و زخمی بر جای گذاشته، سکوت میکند و درعینحال، هر روز از تریبونهای رسمی کاخ سفید، کشورهای غیرهمسو را با بهانههای حقوق بشری مورد تاختوتاز قرار میدهد که اگر بنا به احصاء باشد، مثنوی هفتاد من کاغذ می شود !
و بالاخره اینکه وضعکنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر در زمره گروهی هستند که تاریخ نشان داده نهتنها حقوق بشر را محترم نمیشمارند، بلکه از نخستین نقضکنندگان آن نیز محسوب میشوند و هرگاه منافعشان ایجاب کند، از آن بهعنوان سلاحی که از ظاهری قانونی و موجه برخوردار است، استفاده میکنند و کوچکترین تعهدی به انسان و حقوقش ندارند.