گونه شناسی برخورد امام رضا(ع) با جریان های انحرافی جامعه اسلامی
انجمن رهپویان هدایت: قرن سوّم هجری مصادف با دوران امامت امام رضا علیه السلام، به دلیل علاقه حاکم وقت، مأمون به مباحث کلامی فلسفی، علمای بسیاری به بحثهای کلامی و فلسفی پرداختند. از طرفی، پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، از فشارها کاسته شد و آزادی بیان در جامعه سبب شد اندیشهها و افکار مختلف در جامعه ظهور نماید. اندیشههای انحرافی در این برهه از تاریخ به اوج خود رسیده بود. امام رضا علیه السلام به عنوان امام جامعه شیعی برای هدایت امت خود باید با این افکار و جنبشهای انحرافی مبارزه نماید وگرنه طولی نمیکشد که اندیشههای انحرافی، جایگزین اسلام اصیل محمدی میشود. از این رو، امام علیه السلام ضمن بیان و تشریح جنبشها و جریانهای انحرافی موجود برای مردم، با این جریانها به مبارزه میپرداختند.
در این نوشتار، آن چه برای نگارنده مهم محسوب میگردد، گونه شناسی برخورد امام رضا علیه السلام با جریانهای انحرافی است. بنابراین، پس از بیان مختصری از جریانهای انحرافی دوره امام رضا علیه السلام، برخورد امام رضا علیه السلام با جریانهای انحرافی گونه شناسی میشود.
جامعه پژوهش شامل کلیه اسناد، مدارک، و منابع مرتبط با موضوع مورد بررسی میباشد. از آن جا که در پژوهش حاضر، کلیه منابع و مراجع موجود فیش برداری و در جهت هدف پژوهش مورد استفاده قرار گرفته، نمونه گیری انجام نشده و کلیه منابع و مراجع مرتبط و مذکور در دسترس، بررسی و تحلیل شده است.
جریانهای انحرافی عصر امام رضا علیه السلام
قرن چهارم هجری، مصادف با عصر امام رضا علیه السلام، بهترین دوران گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی است، به گونه ای که به «عصر طلایی» معروف شده است (قرشی، بیتا: ج2، ص181). اهمیت این برهه در تاریخ اسلام با به اوج رسیدن فعالیت فرقههای انحرافی در جامعه تشیع، ویژه است؛ زیرا در هر لحظه در گوشه ای از جامعه جریانی انحرافی ظهور کرده و فعالیت و مبارزه با اسلام اصیل را شروع مینمود. عقاید انحرافی به گونه ای بود که حتی خواص جامعه را تحت تأثیر قرار میداد. در شرایطی که خواص جامعه از لغزش در امان نیستند، وظیفه امام بسیار حساس میشود. برخورد امام علیه السلام، باید به صورتی باشد که هم آتش جریانهای انحرافی را در جامعه خاموش نماید و هم شبهههایی را که از طریق این جریانهای انحرافی در جامعه انتشار مییابد؛ پاسخ گوید.
به نظر میرسد علت ظهور و بروز جریانهای انحرافی، چند مسأله است:
1. تلاش دولت عباسیان برای بیاعتبار نمودن علویان: عباسیان برای این که علویان و در رأس آن، امام جامعه شیعی را زیر سؤال ببرند، شبهههایی را در دین مطرح و زمینه ایجاد انحرافات در جامعه را ایجاد مینمودند.
2. نهضت ترجمه: این نهضت در حقیقت از عهد منصور دوانیقی، خلیفه عباسی آغاز شد و خلفای دیگر، کار او را دنبال کردند. مامون با تأسی از خلفای گذشته در سال 217 قمری مدرسه ترجمه به نام «بیت الحکمه» را تأسیس نمود. وی برای اداره این مدرسه، یوحنا بن ماسویه را به ریاست مترجمان گماشت. این مرکز، فعالیت خود را با ترجمه کتابهای مربوط به علوم عملی، نظیر طب و حساب و کیمیا آغاز کرد؛ اما پس از مدتی با ترجمه کتابهای مربوط به علوم نظری، مانند کتابهای دینی و مابعدالطبیعه، نخستین جرقههای انحراف دینی شکل گرفت.
3. برداشتهای مختلف از معارف دینی: عده ای با برداشتهای نادرست از برخی آیات قرآن کریم و تفسیر غلط این آیات، سبب پیدایش جریانها و اندیشههای انحرافی در جامعه میشدند؛ چنانکه علی بن جهم، بر اثر فهم نادرست از برخی آیات، قائل به عدم عصمت انبیا بود.
4. دنیاگرایی و تمایلات مادی برخی از اصحاب ائمه علیهم السلام: گاهی تمایلات مادی و دنیاگرایانه اصحاب سبب پیدایش انحراف در جامعه اسلامی میشد؛ چنانکه عثمان بن عیسی رواسی یکی از بنیانگذاران فرقه واقفیه به سبب مال زیاد حقیقت را کتمان کرد و واقفی شد. کشی در گزارشی چنین بیان میکند: «علی بن محمد، قال حدثنی محمد بن أحمد بن یحیی، عن أحمد بن الحسین، عن محمد بن جمهور، عن أحمد بن محمد، قال، أحد القوم عثمان بن عیسی، و کان یکون بمصر، و کان عنده مال کثیر و ست جوار، فبعث إلیه أبو الحسن علیه السلام فیهن و فی المال، و کتب إلیه أن أبی قد مات و قد اقتسمنا میراثه، و قد صحت الأخبار بموته، و احتج علیه. قال، فکتب إلیه أن لم یکن أبوک مات فلیس من ذلک شیء و إن کان قد مات علی ما تحکی فلم یأمرنی بدفع شیء إلیک، و قد أعتقت الجواری» (کشی، 1348: ص598-599). مطابق گزارش کشی، عثمان بن عیسی رواسی، وکیل امام کاظم علیه السلام در مصر بود و اموال بسیاری (وجوهات شیعیان برای امام) را در اختیار داشت و همین موضوع سبب شد که وی بر امام هفتم توقف نماید.
آن چه مهم است اینکه در این عصر، به دلایل مختلف جریانهای انحرافی بسیاری در جامعه فعالیت میکردند؛ جریانهایی که گاهی خواص جامعه را تحت تأثیر قرار میداد! به عنوان نمونه، تأثیر جریان انحرافی واقفیه به حدی بود که احمد بن محمد بزنطی از یاران خاص امام علیه السلام برای مدتی واقفی شد. در نتیجه با پی بردن به عمق تأثیرگذاری جریانهای انحرافی، شرایط حساس امام علیه السلام بهتر درک میشود.
قبل از این که گونههای برخورد امام را با جریانهای انحرافی مورد بررسی قرار دهیم، برخی از مهمترین جریانهای انحرافی این عصر را معرفی میکنیم:
اصلی ترین جریانی که شکل گیری و آغاز ظهور آن در زمان امامت امام رضا علیه السلام است؛ جریان انحرافی واقفیه است. شهرستانی در کتاب ملل و نحل، نحلههای باقریه و جعفریه را واقفیه میخواند. وی واقفیه را کسانی میداند که به امامت این دو امام توقف کردند (شهرستانی، 1410: ص 125).
در تعریف دیگر، واقفیه نام عموم فرقههای شیعه است که در مقابل گروه قطعیه شهادت امام کاظم علیه السلام را منکر شدند (مشکور: 1375: ص454).
به عبارتی دیگر: از مطالب ذکر شده در تعریف فرقه واقفیه، میتوان گفت: واقفیه خود به دو گروه تقسیم میشوند:
1. گروهی معتقد بودند که امام موسی بن جعفر علیه السلام زنده و از نظرها غایب است. این گروه با برداشت غیر صحیح از روایاتی که به آن حضرت نسبت قائمیت میداد، به مهدویت آن جناب و توقف در حضرتش معتقد گردیدند. آنها به دلیل اعتقاد به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و نشناختن مصداق واقعی آن، به کجروی و انحراف دچار گردیدند (طوسی، 1411: ص141).
2. گروهی دیگر اعتقاد داشتند که حضرت آخرین امام بود و رحلت فرمود. به این گروه، قطعیه میگویند.
بسیاری از واقفیان، مانند بزنطی با دیدن معجزات امام رضا علیه السلام دست از انحراف برداشتند و بقیه که بر عناد خود اصرار ورزیدند و به مصداق «یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم والله متم نوره»؛ پس از مدتی کوتاه اثری از آنان باقی نماند و تلاشهایشان بر روند حرکت امامت تأثیری نداشت. این نیز به سبب موضع گیری فکری و سیاسی ائمه علیهم السلام در برابر آنان بود.
علی بن حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی، عثمان بن عیسی رواسی از سردمداران و بنیان گذاران این جریان انحرافی در جامعه شیعی عصر امام رضا علیه السلام هستند (ابن داوود، 1383: ج2، ص476 و خویی، 1390: ج11، ص118).
از دیگر جریانهای انحرافی این عصر، جریان انحرافی زیدیه است. این فرقه پس از شهادت امام حسین، زید شهید، فرزند امام زین العابدین علیه السلام را امام مىدانند و امام زین العابدین را تنها پیشواى علم و معرفت مىشمارند؛ نه امام به معنى رهبر سیاسى و زمامدار اسلامى؛ بلکه از نظر آنان یکى از شرایط امام قیام مسلحانه علیه ستمگران است. اکثر نویسندگان زیدى، امام زین العابدین علیه السلام را در شمار امامان خود ندانسته؛ بلکه به جاى او حسن مثنى، فرزند امام حسن مجتبى را امام خود مىدانند (ربانی گلپایگانی، 1377: ص99). با بررسی آثار زید و نیز علم آموزی وی از پدر و برادر، به نظر میرسد که او در مسائل مربوط به مبدأ و معاد با امامیه توافق دارد. بنابراین، دلیلى در دست نیست که زید در مسایل صفات خداوند، قضا و قدر، حکم مرتکبان کبایر، بدا، رجعت، مهدویت و نظایر آن، مخالف عقیده ائمه اهل بیت علیهم السلام بوده، و آنچه زیدیه به آن عقیده دارند، برگرفته از زید باشد؛ زیرا در روایات فراوانی ائمه علیهم السلام قیام وی را مورد تایید قرار دادهاند (علامه مجلسی، 1404: ج46، ص192). به نظر میرسد که عقیده خاص وی، یعنی قیام و خروج علیه ظالمان در هر شرایطی (خزاز قمی، 1401: ص302)؛ منجر شد، به رغم آن که وی مدعی منصب امامت نبود، پیروانش او را امام دانسته؛ پس از شهادت وی مذهب زیدیه را تشکیل دهند و به قیامهایی دست زنند.
اعتقاد به حسن و قبح عقلی، همانند معتزله، تأویل صفات ذات خدا، عدم اعتقاد به عصمت و بدا و رجعت، اعتقاد به بر حق بودن خلافت خلفای سه گانه، اعتقاد به امامت مفضول بر فاضل از جمله مبانی اعتقادی زیدیه میباشد.
از دیگر جریانهای انحرافی جامعه شیعی عصر امام رضا علیه السلام، جریان غلو است. کلمه غلو، در لغت به معنای افراط، ارتفاع و تجاوز از حد و حدود هر چیز است (ابن فارس، 2001: ج4، ص387). اندیشه غلو در مسیحیت ریشه دارد که معتقدند مسیح ابن الله است. در این باره، علامه مجلسی از قول شیخ مفید با استناد به آیه¬171 سوره نساء: «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَیْرًا لَّکُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلَـهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَات وَمَا فِی الأَرْضِ وَکَفَی بِاللّهِ وَکِیلاً»؛ بیان میکند که در این آیه، هر گونه تجاوز از حد در مورد مسیح نهی شده است (علامه مجلسی، 1404: ج25، ص344).
کشی در رجال خود و عبدالکریم شهرستانی در الملل و النحل، مؤسس جریان غلو را عبد الله بن سبأ دانستهاند (شهرستانی، 1410: ص232). این جریان از زمان امام علی علیه السلام با محوریت ربوبیت آن حضرت پا به عرصه وجود گذاشت؛ به طوری که در زمان صادقین به اوج خود رسید و تا زمان امام رضا علیه السلام دوام یافت.
این عده که غلات نامیده میشوند، درباره ائمه خود گزافه گویی کرده و ایشان را به خدایی رسانده و یا قائل به حلول جوهر نورانی الاهی در ائمه و پیروان خود شدند (مشکور، 1375: ص 151). جریان غلو ضربههای محکمی بر جریان اصیل تشیع وارد ساخت و توانست چهره ای وارونه و کریه از شیعه در جامعه اسلامی آن روز به نمایش بگذارد. با بررسی اندیشه غلات، میتوان آنها را به دو گروه تقسیم کرد: عده ای از غلات معتقدند که ائمه در عرض خدا و در درجه او هستند و عده ای دیگر، با نسبت دادن علم و قدرت نامحدود و معجزات و نظایر آن، ائمه را موجوداتی فوق بشری و غیر طبیعی معرفی میکنند (مدرسی، 1374: صص23-36).
از دیگر جریانهای انحرافی، فرقه کلامی «معتزله» بود که در اوایل قرن دوم هجری، در عصر اموی ظهور یافت. رئیس این مکتب، واصل بن عطا بود که در بصره سکونت داشت. از آن جا که مأمون از مروجان این مشرب فکری بود، این جریان انحرافی از فعال ترین فرقههای کلامی در زمان امام رضا علیه السلام بود. اصول و مبانی اعتقادات معتزله عبارتند از: توحید صفاتی، عدل، معاد، منزلة بین المنزلتین، و اصل امر به معروف و نهی از منکر. معتزله به اعتبار برخی از اصول عقایدشان، به نامهای مختلفی، مانند اهل توحید، اصحاب عدل، قدریه و مفوضه و عدلیه نیز خوانده میشوند (بغدادی، 1367: ص68 و شهرستانی، 1410: ص56).
جریان انحرافی «خوارج» از دیگر جریانهای انحرافی بود.
خوارج، یعنی شورشیان. این واژه از " خروج " به معنای سرکشی و طغیان گرفته شده است. هسته اولیه شکل گیری آن، در جنگ صفین و در شهر کوفه بوده است. علی علیه السلام در نهج البلاغه، در وصف این گروه میفرماید:
کلمة حق یراد بها باطل نعم انه لا حکم الا لله و لکن هؤلاء یقولون لا امرة الا لله و انه لابد للناس من امیر بر او فاجر (نهج البلاغه: خطبه40).
از دیگر جریانهای انحرافی این برهه از تاریخ جریانهای «حلولیه»، «مجبره» و…هستند که برای جلوگیری از اطاله کلام به شرح آنها پرداخته نمیشود؛ زیرا آن چه در این نوشتار حائز اهمیت است، گونه شناسی برخورد امام با جریانهای انحرافی است که به طور مفصل به آن پرداخته میشود.
گونه شناسی برخورد امام رضا علیه السلام با جریانهای انحرافی جامعه
جنبشها و جریانهای انحرافی قرن سوم هجری به اوج خود رسیده بود و هر یک از این جریانها سعی داشتند عقاید و باورهای خود را در جامعه انتشار داده و بر تعداد پیروان خود بیفزایند. در این میان، امام رضا علیه السلام به عنوان امام جامعه شیعی باید اسلام اصیل را در جامعه پیاده نموده و مردم را به آن هدایت کنند. انحرافات بسیار گسترده و عمیق بود؛ به طوری که امام گاهی خواص خود را نیز در این انحرافات از دست میداد. مطالعه تاریخ این دوره از امامت، و سیره عملی امام و رجوع به منابع رجالی و روایی نشان میدهد که امام دوازده گونه برخورد با جریانهای انحرافی داشتند که در ذیل به توضیح و بیان آنها خواهیم پرداخت:
1. مناظره و گفتوگو با سران جریانهای انحرافی
گفتوگو و مناظره با سران جریانهای انحرافی از مهمترین اقدامات حضرت در خنثی کردن جریانهای انحرافی بود؛ زیرا گفتوگو و مناظره حقیقت را بر همگان آشکار خواهد نمود. امام در دوره ای بودند که فضای حاکم بر جامعه مملو از آرا و نظرات مختلف جریانهای انحرافی بود. دو گروه معتزله و اهل حدیث در برپایی این جنجالهای فکری دارای بیشترین سهم بودند. جریان انحرافی معتزله که بزرگترین فرقه کلامی در عصر امام بود، بیشترین مناظرات را با امام داشتند. افراد زیادی از این فرقه که از آن جمله میتوان به سلیمان مروزی و یحیی بن ضحاک سمرقندی اشاره کرد، با امام مناظره داشتند (مرتضوی، 1375: ص253).
امام رضا علیه السلام با خوارج زمان خود گفت و گو میکردند. در روایتی آمده است: «پس از پذیرش ولایتعهدی مأمون از سوی امام رضا علیه السلام، فردی خارجی به منظور عتاب امام نزد ایشان آمد؛ در حالی که با خود زهری داشت تا ایشان را مسموم کند. وی با عصبانیت به امام گفت: شما که فرزند پیامبرید، چگونه به خود اجازه میدهید با این کافران همکاری کنید؟! حضرت در پاسخ به آیات قرآن استناد کرده و قضیه حضرت یوسف علیه السلام را که ولایت عزیز مصر را بر عهده گرفت، شاهد آوردند. امام به او فرمود: آیا داستان حضرت یوسف علیه السلام را در قرآن نخوانده ای، آنجا که حضرت یوسف علیه السلام به عزیز مصر میفرماید: «قالَ اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»؟ آیا عزیز مصر کافر نبود؟ آیا حضرت یوسف پیامبر خدا نبود؟ امام رضا علیه السلام قسم یاد میکنند که من با اکراه همکاری با مأمون را پذیرفتم. در این قضیه، مرد خارجی ایمان میآورد و از سلک خوارج بیرون میآید (علامه مجلسی، 1404: ج12، ص267، و عیاشی، بیتا: ج2، ص180).
2. نخبه پروری در حوزههای علمی فرهنگی سیاسی اقتصادی
یکی از مهمترین اقدامات امام علیه السلام برای مبارزه با جریانها و جنبشهای انحرافی، پرورش نخبه در حوزههای مختلف بود که در ذیل به بیان آن میپردازیم.
الف. نخبگان علمی: چنان که بیان شد در این دوره از تاریخ اسلام، علوم مختلف به اوج خود رسید و نهضت ترجمه سبب شد، علوم مختلفی، چون کلام و فلسفه و طب وارد حوزه اسلام شود. امام علیه السلام به تربیت نخبگان علمی پرداختند که اینان در حوزه علوم دینی، اسلامی و طب و نجوم سرآمد همگان بودند. از نخبگان علمی که به دست امام پرورش یافته است، میتوان به یونس بن عبدالرحمن اشاره کرد.
در احادیث و گزارشهای رجالیون، یونس بن عبدالرحمن دارای چهار ویژگی اساسی است:
1. دین شناسی آگاه از نگاه امام رضا علیه السلام که جانشین شدن امام رضا علیه السلام را در پاسخ به سوالات مردم صلاحیت دارد: «و کان وکیل الرضا علیه السلام و خاصته فقال إنی سألته فقلت إنی لا أقدر علی لقائک فی کل وقت، فممن آخذ معالم دینی فقال خذ عن یونس بن عبد الرحمن و هذه منزلة عظیمة» (کشی، 1348: ص556). دقت شود سطح علم و دین شناسی یونس تا به چه اندازه است که وکیل امام علم خود را از او میگیرد.
2. از برترین اصحاب اجماع است: کشی در گزارشی میگوید:
أجمع أصحابنا علی تصحیح ما یصح عن هؤلاء و تصدیقهم، و أقروا لهم بالفقه و العلم و هم ستة نفر آخر دون الستة نفر الذین ذکرناهم فی أصحاب أبی عبد الله علیه السلام منهم یونس بن عبد الرحمن، و صفوان بن یحیى بیاع السابری، و محمد بن أبی عمیر، و عبد الله بن المغیرة، و الحسن بن محبوب، و أحمد بن محمد بن أبی نصر، و قال بعضهم مکان الحسن بن محبوب الحسن بن علی بن فضال و فضالة بن أیوب، و قال بعضهم مکان ابن فضال عثمان بن عیسی، و أفقه هؤلاء یونس بن عبد الرحمن و صفوان بن یحیی (کشی، 1348: ص556).
3. ایستادگی در برابر مذهب واقفیه: جریان واقفی آن قدر شدید و بحران عجیب بود که حتی بزنطی مدتی واقفی شد و بعد از این مذهب برگشت. تنها دو نفر در برابر واقفیه ایستادند که این دو نفر یونس بن عبد الرحمن و صفوان بودند: «کان ممن بذل له علی الوقف مال جزیل و امتنع (فامتنع) من أخذه و ثبت علی الحق».
4. گره گشایی پیوسته از احادیث: ابن فضال به یونس میگوید: تو پیوسته احادیثی را میآوری که به وسیله آن، گره گشایی میشود. این موضوع در کتاب اصول کافی آمده است:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ قَالَ کُنْتُ أَنَا وَ ابْنُ فَضَّالٍ جُلُوساً إِذْ أَقْبَلَ یُونُسُ فَقَالَ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا7 فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ أَکْثَرَ النَّاسُ فِی الْعَمُودِ قَالَ فَقَالَ لِی یَا یُونُسُ مَا تَرَاهُ أَ تَرَاهُ عَمُوداً مِنْ حَدِیدٍ یُرْفَعُ لِصَاحِبِکَ قَالَ قُلْتُ مَا أَدْرِی قَالَ لَکِنَّهُ مَلَکٌ مُوَکَّلٌ بِکُلِّ بَلْدَةٍ یَرْفَعُ اللَّهُ بِهِ أَعْمَالَ تِلْکَ الْبَلْدَةِ قَالَ فَقَامَ ابْنُ فَضَّالٍ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَ قَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَا تَزَالُ تَجِیءُ بِالْحَدِیثِ الْحَقِّ الَّذِی یُفَرِّجُ اللَّهُ بِهِ عَنَّا (کلینی، 1365: ج1، ص388).
امام علیه السلام در وصف شخصیت یونس بن عبدالرحمن میفرمایند: «یونس بن عبد الرحمن کذلک هو سلمان فی زمانه؛ یونس بن عبدالرحمان در این عصر مانند سلمان در زمان رسول خداست» (کشی، 1348: ج1، ص203).
گفتار فضل بن شاذان در این روایت: «جعفر بن معروف قال حدثنی سهل بن بحر قال سمعت الفضل بن شاذان یقول ما نشأ فی الإسلام رجل من سائر الناس کان أفقه من سلمان الفارسی و لا نشأ رجل بعده أفقه من یونس بن عبد الرحمن رحمه الله» (کشی، 1348: ص204)؛ نشان میدهد که امام، به این علت یونس بن عبد الرحمن را سلمان زمانه نامیدهاند که سلمان از فقیه ترین افراد زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده است.
بنابراین، یونس بن عبدالرحمن از نخبگان علوم دینی در زمان امام رضا علیه السلام است که در کلاس درس امام، حاضر و علوم دینی را از امام فرا میگیرد.
حسین بن سعید اهوازی یکی دیگر از نخبگان علمی پرورش یافته مکتب رضوی است. بیش از 5026 روایت از وی در زمینه دانشها و معارف گوناگون رسیده است (سبحانی، 1419: ج3، ص 221). وی از معدود افرادی است که در جو خفقان حکومت عباسیان، در پی نشر معارف اهل بیت بود. آثار وی حاکی از مبارزه علمی او با منحرفان است. به عنوان نمونه برای هدایت غلات کتاب رد بر غلات را مینویسد.
ابن ندیم، زمانی که به نام حسین بن سعید میرسد، از او به نیکی هرچه تمامتر یاد کرده و شخصیت بارز علمی وی را به خوبی معرفی میکند. او درباره چهره علمی حسین بن سعید چنین گفته است: «قدرت و گستردگی مقام علمی حسین اهوازی و برادرش، در زمینههای علم فقه، آثار و تاریخ پیشینیان، مناقب و سایر علوم شیعی، نسبت به دیگر دانشمندان زمان خود بیشتر بوده است» (ابن ندیم، 1366: ص277).
عمر رضا کحّاله نیز در کتاب خود از او نام برده و در بیان شخصیت علمی وی چنین نوشته است. «فقیه مشارک فی بعض العلوم؛ او فقیهی است که در برخی از علوم دیگر نیز مشارکت داشته است» (کحاله، بیتا: ج4، ص10).
ب. نخبگان فرهنگی: چنان که بیان شد، در این برهه از تاریخ، فرقههای کلامی مختلفی ظهور کردند و نخبگان فرهنگی جامعه به مبارزه با این جریانهای انحرافی پرداختند. از نخبگان فرهنگی میتوان به فضل بن شاذان اشاره داشت: فضل بن شاذان به عرصه مبارزهای فکری قدم نهاد و در همین زمینه با فرقههای انحرافی بیشماری دست و پنجه نرم کرد. فرقههایی نظیر ثنویه، حشویه، کرامیه، اهل تعطیل، قرامطه و غیر اینها، فرقههایی بودند که بیشترین ظهور و بروز را داشتند؛ به طور مثال: در مورد «حشویه » میتوان گفت: آنان از عقاید «برهمائیان » متاثر بودند که اصل نبوت را انکار کرده و وجود عقل را برای هدایت، کافی میدانستند. حشویه در مورد امامت و عدم لزوم آن، این چنین عقیده دارند که «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای خود جانشینی قرار نداده و امور مسلمین را به خود ایشان واگذار کرده است.» یا اینکه در مسئله ارتکاب معصیت، تحت تاثیر تعلیمات یهود و نصارا قرار گرفته و ارتکاب کبائر را بر انبیا جایز دانستند. ارزش کار فضل بن شاذان هنگامی مشخص میشود که میبینیم عمده تالیفات او در رد این فرق انحرافی است. تعداد تالیفات فضل در رد گروهکهای انحرافی، بالغ بر 180 اثر است که برخی از آنها عبارتند از: 1- الرد علی اهل التعطیل، 2- الرد علی الثنویه، 3- الرد علی الحشویه، 4- کتاب الوعید، 5- الرد علی القرامطه، 6- کتاب الاستطاعه، 7- بیان اصل الضلاله، 8- الخصال فی الامامه، 9- الاعراض و الجواهر، 10- مسائل البلدان، 11- الملاحم، 12- المعیار و الموازنه، 13- محبة السلام و 14- الایضاح (نجاشی، 1407: ص306).
شیخ مفید در کتاب کلامی «الفصول المختاره» مطالب زیادی را در موضوعات مختلف از ابن شاذان نقل کرده است که نشان از حدت ذهن و ممارست و احاطه علمی او بر مسائل دارد. چیزی که باعث شهرت فضل گردید، تالیفات او در موضوعاتی است که جامعه اسلامی آن روز، با آنها دست به گریبان بوده است.
زکریا بن آدم یکی دیگر از نخبگان فرهنگی در این دوران است. روزگار امام هشتم علیه السلام که شیادان و دنیاپرستان در پی گمراه ساختن شیعیان بودند، درخشان ترین و حساس ترین روزهای زندگی زکریا بن آدم بود. او در برابر این توفانهای بنیان کن دلیرانه پایداری کرد. اسلام و تشیع را از انحراف بازداشت و حریم آن را از چپاول یاغیان و دزدان دین حفظ کرد و با سخنان و رهنمودهای روشنگر خویش، تارهای شیطانی واقفیه را از بین برد (شیخ حر عاملى، بیتا: ج3، ص236).
بنابراین، امام علیه السلام نخبگانی را پرورش دادند که در حوزه گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی تلاش میکردند.
ج. نخبگان سیاسی: عده ای از افراد، نخبگان سیاسی به شمار میروند که اینان به دو گروه تقسیم میشوند: برخی از آنان نخبگان زیرکی هستند که با حفظ عقاید و باورهای شیعی خود، در دربار حکومت وقت حاضر میشوند و به نفع شیعیان، امور و اوضاع سیاسی کشور را کنترل میکنند؛ مانند محمد بن اسماعیل بن بزیع که محدثی مورد اطمینان، شیعهای راستین و از اصحاب مخصوص ائمه علیهم السلام بود. در تاریخ ذکر شده که او جزء وزرای دربار عباسی بوده؛ اما این سمت هیچ گاه سبب جدایی و کمرنگ شدن ارادت او نسبت به اهل بیت علیهم السلام نشده است؛ از همین رو، او را جزء اصحاب مخصوص امام رضا و امام جواد علیهم السلام ذکر کردهاند (نجاشی، 1407: ص330).
اطمینان و اعتماد فراوانی که امامان علیهم السلام و نزدیکانشان به محمد بن اسماعیل داشتهاند، تا جایی است که علی بن نعمان وصیت کرد، بعد از وفاتش تصانیف و کتابهای ارزشمندش را به محمد بن اسماعیل بن بزیع بدهند.
همان گونه که بیان شد، محمد بن اسماعیل جزء وزرای حکومت وقت بوده است، و امام رضا علیه السلام در همین زمینه به او میفرمایند: همانا در درگاه حکومتهای ظالم، کسی است که خداوند به وسیله او دلایل و برهانها را آشکار مینماید، و به او امکان میدهد که در بلاد مسلمین، ظالمین را از اولیای الاهی و مؤمنین دفع کند. خداوند به وسیله او، امور مسلمین را اصلاح مینماید؛ به خاطر این که آنان ملجأ مؤمنین از ظلم و ضرر هستند. بر آنان واجب است که از حاجتمندان شیعه ما فریادرسی کنند. به وسیله آنان، دل مؤمن در تاریکیها به خدا ایمان میآورد و همانا که آنان مؤمنان حقیقی هستند.
امام رضا علیه السلام پس از آن فرمودند: چه کسی میتواند از آنان باشد؛ البته اگر بخواهد به همه آن چیزها برسد؟! در این جا محمد بن اسماعیل بن بزیع گفت: چگونه؛ فدای تو شوم؟! حضرت فرمودند: کسی که با شیعیان باشد و ما را به وسیله ادخال سرور در دل مؤمنان از شیعیان ما شادمان کند. پس، ای محمد! تو از آنان باش! (علامه حلی، 1411: ص139).
عده ای دیگر با طرح مسائل سیاسی امامت و ولایت، به مبارزه سیاسی با عباسیان میپرداختند. مسائل مهم سیاسی کشور، چون بیعت با جانشین امام و دیگر مسائل در حضور آنان انجام میگرفت. عبد الرحمان بن حجاج از وکلای برجستة امام صادق علیه السلام و دو امام بعد آن حضرت بوده است. وی در دفاع از عقاید شیعه و روشنگری جامعة شیعه نقش مهمی داشته است. او به دستور امام به مناظره با مخالفان درمدینه میپرداخت. امام به وی میفرماید: «کلّم اهل المدینه، فانّی اُحب ان یری فی رجال الشیعه مثلک» (علامه مجلسی، 1404: ج2، ص136).
همین جایگاه علمی او باعث شد که به عنوان وکیل ارشد امام در منطقة عراق نقش ایفا کند. پس از شهادت امام هشتم، منزل او مجمع سران شیعه دربارة تصمیمگیری و پذیرش امامت امام جواد علیه السلام بود.
د. نخبگان اقتصادی: از مهمترین نخبگان اقتصادی میتوان از وکلای امام علیه السلام نام برد. دوران امام هشتم و پس از آن، به دلیل برخورداری از حساسیتهای زیاد، تشکلی منظم تحت عنوان وکالت را ایجاب میکرد. این حساسیتها عبارت بودند از:
سرعت فزاینده فعالیتهای علمی؛ پیدایش گروههای فلسفی و کلامی؛ کنترل شدید و جو خفقان از سوی عباسیان؛ پیدایش بعضی از افکار انحرافی به نام شیعه، مانند تصوّف و غلو؛ لزوم تغذیه فکری و تأمین مسائل اقتصادی شیعیان.
وکلا، نمایندگان ائمه علیهم السلام بودند که ضمن دریافت حقوق شرعی مربوط به مقام امامت، وظایف سنگین فرهنگی را بر عهده داشتند و خود از موقعیت سیاسی خاص برخوردار بودند. یکی از برترین وکلای امام عبدالعزیز بن مهتدی است. فضل بن شاذان وی را از خواص یاران امام رضا علیه السلام میداند و میگوید: «کان خیر قمی رأیته و کان وکیل الرضا علیه السلام و خاصته» (نجاشی، 1407: ص425).
عبدالله جندب، از جانب امام موسی بن جعفر و امام رضا علیهم السلام نمایندگی داشت و به جمع آوری خمس اهتمام میورزید.
صفوان بن یحیی، یونس بن عبدالرحمن، محمد بن سنان و…از دیگر نخبگان اقتصادی هستند که در حوزه اقتصاد جامعه شیعی نماینده امام علیه السلام بودند (فیض قمی، 1394: ص 105).
امام نهم در اواخر عمر شریفش، از چند نفر از وکلای خود و پدرشان به نیکی یاد کرده و مراتب خدمت گذاری آنان به فرهنگ اهل البیت علیهم السلام را ستوده است.آن حضرت ضمن طلب پاداش الاهی برای صفوان بن یحیی، محمد بن سنان، زکریا بن آدم و سعد بن سعد و…فرمودند: «اینان حقّ وفاداری و ادای وظیفه را به جای آوردهاند» (کشی، 1348: ص503).
3. ارتباط امام با خواص جامعه و دفع شبههها
امام علیه السلام پیوسته با خواص جامعه در ارتباط بودند و با جلسات حضوری، یا با مکاتبات، خواص را هدایت و راهنمایی میکردند؛ زیرا در جامعه شیعه آن عصر، خواص جامعه نیز در هدایت مردم نقش اساسی داشتند. از طرفی اندیشهها و جریانهای انحرافی نیز به گونه ای بود که خواص جامعه را تحت تأثیر قرار میداد. بنابراین، امام مرتبا با تشکیل جلسات خصوصی یا مکاتبات، به ارشاد خواص میپرداختند. یونس بن عبدالرحمن در طی نامه ای از امام سؤال میکند: «آیا در حضرت آدم چیزی از جوهریت پروردگار بود؟ امام در جواب میفرماید: صاحب این اعتقاد چیزی از سنت پیامبر اکرم ندارد و او زندیق است» (مجلسی، 1385: ج25، ص293). امام، به خوبی متوجه شدند که این سؤال یونس متأثر از اندیشه و جریان انحرافی فرقه ای خاص به نام حلولیه است که به حلول جوهر نورانی در ائمه و پیامبر قائل هستند که به در نظر گرفتن مقام ربوبی و الوهی برای ائمه منجر شد (مشکور، 1368: ص151).
هچنین احمد بن ابی نصر بزنطی، یکی از خواص جامعه در ملاقاتی با امام، از دو جریان انحرافی مجبره و مفوضه سؤال میکند و میگوید: «برخی از شیعیان به جبر و برخی به تفویض قائل شدهاند.» حضرت فرمودند: «خداوند میفرماید: ای فرزند آدم! این تو هستی که به مشیت و خواسته من میتوانی اراده کنی و به نیرو و قدرت من واجبات را انجام دهی. هر چه نیکی به تو رسد، از جانب ماست، و هر چه سختی به تو رسد، از خودت است. من در مورد کارها یم مورد سؤال و بازخواست نیستم ولی از تو درباره کارهایت سؤال خواهد شد» (صدوق، 1372: ص293).
4. ترویج تشیع اعتقادی
امام در نظر داشت علاقه پر شور مردم را به موضعگیری در صراط تشیع اعتقادی تبدیل نموده و به مردم و علمای دیگر مکاتب اسلامی بفهماند، علاقه و شعار کافی نبوده و تنها از طریق اهل بیت است که میتوان به اسلام ناب و اصیل دست یافت.
چنان که در روایات عیون اخبار الرضا مینگریم، غالبا آن حضرت روایات خود را با حفظ سلسله سند از امامان قبل خود تا امام علی علیه السلام و پیامبر نقل و با این روش تشیع اعتقادی را تائید میکرد و از تشیع سیاسی، مانند زیدیه، اسماعیلیه، فطحیه، هیچگاه حمایت نمینمود (محمدی اشتهاردی، 1371: ص165).
5. اعلام فهرست مراجع دینی مورد تأیید
از جمله اقدامات اساسی امام در مبارزه با جریانهای انحرافی جامعه، انتشار فهرستی از افراد مورد تأیید بود تا شهروندان برای حل مشکلات و مسائل دینی خود به آنان رجوع کنند. این افراد نخبگان و خواص جامعه شیعی بودند که از بارزترین ویژگی آنان فقه مداریشان بود. مطالعه کتابهای رجالی و روایی، این نکته را به خوبی روشن مینماید. مرحوم نجاشی در گزارشی بیان میدارد که امام به وکیل خود، عبدالعزیز بن مهتدی قمی فرمودند: آموزههای دینی خود را از یونس بن عبدالرحمن فرا بگیر: «حدثنی عبد العزیز بن المهتدی و کان خیر قمی رأیته و کان وکیل الرضا علیه السلام و خاصته فقال: إنی سألته فقلت: إنی لا أقدر علی لقائک فی کل وقت فممن آخذ معالم دینی؟ فقال: خذ عن یونس بن عبد الرحمن. و هذه منزلة عظیمة» (نجاشی، 1407: ص446). زکریا بن آدم نیز از فقهایی است که مورد تأیید امام علیه السلام است. علی بن مسیب که از ثقات است؛ میگوید: از امام رضا علیه السلام خواستم فردی را به من معرفی نمایند تا معالم دینم را از او فرا بگیرم. امام زکریا بن آدم را معرفی فرمودند: «عنه عن سعد بن عبد الله عن محمد بن عیسى عن أحمد بن الولید عن علی بن المسیب قال قلت للرضا علیه السلام شقتی بعیدة و لست أصل إلیک فی کل وقت فممن آخذ معالم دینی؟ فقال: من زکریا بن آدم القمی المأمون علی الدین و الدنیا قال علی بن المسیب: فلما انصرفت قدمت علی زکریا بن آدم فسألته عما احتجت إلیه» (کشی، 1348: ص595).
بنابراین، امام با معرفی افرادی چون یونس بن عبدالرحمن، زکریا بن آدم، صفوان بن یحیی به جامعه، مانع انتشار و گسترش اندیشههای انحرافی میشوند.
مهمتر از آن، این که امام به این مراجع مورد اعتماد دستور میدادند در میان اقوام و وابستگان خویش بمانند و به هدایت آنها بپردازند؛ هر چند بستگان آنها از سفها باشند. این مطلب را مرحوم کشی این گونه نقل میکند: «حدثنی محمد بن قولویه قال حدثنا سعد بن عبد الله بن أبی خلف عن محمد بن حمزة عن زکریا بن آدم قال قلت للرضاإنی أرید الخروج عن أهل بیتی فقد کثر السفهاء فیهم فقال لا تفعل فإن أهل بیتک یدفع عنهم بک کما یدفع عن أهل بغداد بأبی الحسن الکاظم علیه السلام» (کشی، 1348: ص594).
6. انتشار فهرستی از پایه گذاران جریانهای انحرافی و بیان عمق انحراف آنها در قالب احادیثی کوتاه
امام از یک طرف، اسامی افراد مورد اعتماد را که مردم میتوانند برای فراگیری آموزههای دینی به آنان رجوع کنند؛ اعلام مینمودند؛ و از دیگر سو، امام سردمداران و عاملان جریانهای انحرافی را نیز معرفی مینمودند و گاهی در قالب سخنان کوتاه به بیان انحراف اندیشهها و باورهایشان میپرداختند.
امام در مورد علی بن أبی حمزه بطائنی که از مؤسسان فرقه واقفیه است؛ فرمودند: «محمد بن مسعود، قال حدثنی علی بن الحسن، قال حدثنی أبو داود المسترق، عن علی بن أبی حمزة، قال، قال أبو الحسن موسی علیه السلام یا علی أنت و أصحابک شبه الحمیر» (کشی، 1348: ص403). تشبیه این فرقه به الاغ، از تشبیهات تندی است که امام برای فرقه واقفیه به کار میبرند.
«و روی أصحابنا أن أبا الحسن الرضا علیه السلام قال بعد موت ابن أبی حمزةإنه أقعد فی قبره فسئل عن الأئمة علیهم السلام فأخبر بأسمائهم حتی انتهی إلی فسئل فوقف، فضرب علی رأسه ضربة امتلأ قبره نارا» (کشی، 1348: ص403).
این سخنان امام علیه السلام به قدری تند است که عمق انحراف فکری- عقیدتی این گروه را برای همه روشن میکند.
در گفتوگویی دیگر، امام، شخصیت محمد بن فرات را برای یونس ترسیم نموده و از یونس میخواهند جامعه شیعه را از شخصیت انحرافی او آگاه نموده و از مردم بخواهد، او را لعن کرده و از او بیزاری جویند:
حدثنی الحسین بن الحسن القمی قال حدثنی سعد بن عبد الله قال حدثنی العبیدی عن یونس قال قال لی أبو الحسن الرضا علیه السلام یا یونس أ ما تری إلی محمد بن الفرات و ما یکذب علی؟ فقلت أبعده الله و أسحقه و أشقاه فقال: قد فعل الله ذلک به أذاقه الله حر الحدید کما أذاق من کان قبله ممن کذب علینا یا یونس إنما قلت ذلک لتحذر عنه أصحابی و تأمرهم بلعنه و البراءة منه فإن الله بریء منه (کشی، 1404ق: ج2، ص829، ح1047).
ادامه دارد...